قلم جوان شماره اردیبهشت

شما میتوانید با save نمودن تصاویر آنها را با کیفیت و اندازه مناسب مشاهده فرمایید.

1&4

2&3

انقلاب در عمق وجدان زمان

فرزند نخستين دختر بود؛ زينب : اما خانواده در انتظار  پسر است. دومي دختر بود:رقيه انتظار شدت يافت و نياز شديد. سومي ام كلثوم.2پسر قاسم و عبدالله آمدند؛مژده بزرگي بود اما ندرخشيده افول كردند و اكنون در اين خانه 3 فرزند است و هر 3 دختر. مادر پير شده است و سنش از 60 مي گذرد و ژدر گرچه دخترانش را عزيز مي دارد اما با احساسات قومش و نياز خويشاوندانش شريك است آيا خديجه كه به پايان عمر نزديك شده است فزرندي خواهد آورد؟ اميد، سخت ضعيف شده است،آري ، شور و اميد در اين خانه جان گرفت و التهاب به آخرين نقطه اوج رسيد. اين آخرين شانس خانواده عبدالمطلب است و آخرين اميد ما.... باز هم دختر! نامش را فاطمه گذاشتند. شور و شوق از خانواده بني هاشم به بني اميه منتقل شد و دشمن كامي.

زمزمه ها و فريادها و دشنام ها كه محمد(ص) ابتر شده؛مردي كه آخرين حلقه زنجير خويش است؛خانواده اي 4 دختر و همين! و شگفت!

تقدير چه بازي زيبا و قشنگي را آغاز كرده است. زندگي مي گذرد و محمد (ص) در توفاني كه رسالتش را برانگيخته غرق مي شود و پيامبر مي شود و فاتح مكه و قريش همه اسيران آزاد شده اش (طلقا)و قبايل همه به زير فرمانش و سايه اش بر سراسر شبه جزيره مي گسترد و شمشيرش چهره امپراطوري هاي عالم را مي خراشدو آوازه اش در زمين و آسمان مي پيچد و در يك دست قدرت و در دستي ديگر نبوت و سرشار از افتخاراتي كه در خيال بني اميه و بني هاشم در دماغ عرب و عجم نميگنجد و اكنون محمد (ص) پيامبر است، در مدينه در اوج شكوه و اقتداري و عظمتي كه انسانها مي تواند تصور كند. درختي كه نه از عبد مناف و هاشم و عبدالمطلب كه از نو روييده است،بر زير كوه،در حرا و سراسر صحرا را،چه مي گويم؟

افق تا افق زمين را...... و چه ميگويم؟ در ازناي زمان را،همه آينده را تا انتهاي تاريخ فرا ميگيرد،فرا خواهد گرفت.....

به تو كوثر عطا كرديم اي محمد(ص).پس براي پروردگارت نماز بگزار و شتر قرباني كن. همانا،دشمن كينه توز تو هموابتر است! او با 10 پسر ابتر است؛ عقيم و بي دم و دنباله است. به تو كوثر را داديم؛فاطمه را. اين چنين است كه انقلاب در عمق وجدان زمان پديد مي آيد!

جملات قصار امام علی(ع)

ناتوانترین مردم کسی است که در یافتن دوست ناتوان باشد وناتوانتر از او کسی است که دوستی فرا چنگ آورد وضایعش گذارد.

ترس قرین نومیدی است وشرم موجب محرومی است وفرصت می گذرد چنان که ابرها می گذرند،فرصتهای نیکو را غنیمت شمرید.

صبر بردو گونه است: یکی صبر در آنچه آن راناخوش میداری ویکی صبر از  آنچه دوستش  میداری. 

پیروزی به دور اندیشی است ودور اندیشی به جولان اندیشه واندیشه به نگاه داشتن اسرار است.

در شگفتم از کسی که از رحمت خداوند نومید می شود وحال آنکه توان آمرزش خواستن هست.

از دست دادن فرصت غصه است.

 

شماره جدید

شماره اردیبهشت ماهنامه قلم جوان ۲۱/۲/۹۰ به چاپ می رسد.

بدیهی است یک هفته پس از چاپ این نشریه بر روی وبلاگ قرار خواهد گرفت.

دستوراتی که در run قابل اجراست. (win xp)

Rededit:

با تایپ این کلمه در قسمت اجرای یک برنامه از منوی استارت رجیستری ویندوز باز می شود و با استفاده از آن می توانید قسمت های مختلف ویندوز را بنا به سلیقه و خواست خود تغییر دخید. متذکر می شویم در رجیستری چیزی را که نمی دانید حذف یا تغییر ندهید.

Cmd:

با تایپ این دستور در قسمت اجرای منوی استارت محیط سیستم عامل داس روبروی شما ظاهر می شود و می توانید فرمان های خود را برای این سیستم عامل تایپ کنید.

Perfmon:

با تایپ این دستور در قسمت اجرای منوی استارت برنامه سیستم مانیتور اجرا می شود و در آن جزییاتی در مورد فضای اشغال شده  از رم و یا مقدار بازدهی سی پی یو و همچنین مقدار اطلاعات خوانده شده از هارد را برای شما به صورت نمودار برای شما بیان می نماید

Sysedit:

با تایپ این دستور در قسمت اجرای منو استارت ویرایشگر فایلهای سیستمی اجرا می شود و می توانید آنها را ویرایش کنید. متذکر می شویم در صورت تغییرات اشتباه ممکن است سیستم شما بالا نیاید.

Firewall:

با تایپ این دستور می توانید دیواره آتش ویندوز خود را فعال یا غیر فعال کنید. فعال بودن دیواره آتش برای امنیت در شبکه و نیز جلوگیری از ورود هکر ها به سیستم شما بسیار موثر است.

Drwtsn32:

با تایپ این دستور برنامه دگتر واتسون اجرا می شود. این برنامه در گزارش و نیز عیب یابی مشکلات نرم افزاری بسیار مفید می باشد

Ntbackup:

با تایپ این دستور برنامه گرفتن نسخه پشتیبان بر روی سیستم شما اجرا شده و می توانید از سیستم خود نسخه پشتیبان تهیه نمایید.

Devmgmt:

با تایپ این دستور می توانید سخت افزار های نصب شده بر روی سیستم خود را بازیابی نمایید ویا آنه ار حذف یا نصب نمایید

Msconfig:

با تایپ این دستور  می توانید نرم افزار هایی را که در هنگام بالا آمدن سیستم بر روی قسمت سیستم ترای ویندوز قرار می گیرند غیر فعال کنید. ضمناَ اگر سیستم شما دیر شات دان می شود یه این قسمت سری بزنید.

سرزمین فدک ( ویژه مطلب شهادت حضرت زهرا(ص) )


فدك ، سرزمين آبادى بود در نزديك مدينه به فاصله 140 كيلومترى . فدك از اموال خالصه بود. زيرا فدك سرزمينى بود كه هرگز به جنگ و غلبه فتح نگرديد، بلكه هنگامى كه خبر خيبريان به دهكده فدك رسيد، همگى حاضر شدند كه با پيامبر گرامى از در صلح وارد شوند و نيمى از اراضى فدك را در اختيار پيامبر (ص ) بگذارند و نيمى ديگر را به خود اختصاص ‍ دهند و در برابر آن در انجام مراسم مذهبى كاملا آزاد باشند و حكومت اسلامى امنيت منطقه آنان را حفظ كند.
مى گويند وقتى آيه (( (و آت ذالقربى حقه ...) )) نازل گرديد، پيامبر گرامى فدك را به دختر گرامى خود فاطمه (ع ) بخشيد. از مرگ پيامبر (ص ) ده روز نگذشته بود كه به زهرا (ع ) خبر رسيد كه ماءموران خليفه ، ابوبكر، كارگران او را از سرزمين فدك بيرون كرده و رشته كار را به دست گرفته اند. از اين جهت فاطمه (ع ) با گروهى از زنان بنى هاشم به قصد باز گرفتن حق خويش ، پيش خليفه رفت و گفتگوهايى بين دخت پيامبر و خليفه انجام گرفت . دختر پيامبر (ص ) به ابوبكر مى گويد: چرا مرا از حق خويش ‍ بازداشتى و كارگرانم را بيرون كردى ؟ خليفه مى گويد: من از پدرت شنيده ام كه پيامبران از خود چيزى به ارث نمى گذارند. فاطمه (ع ) فرمود: فدك را پدرم در حال حيات به من بخشيده بود و من در زمان حيات پدرم مالك فدك بودم . خليفه گفت : آيا براى اين امر گواهانى هم دارى ؟ فاطمه (ع ) فرمود گواهان من عبارتند از على ، امّ ايمن و به عقيده بعضى امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) و همه گواهى دادند. سپس على (ع ) به ابوبكر گفت : هرگاه من مدعى مالى باشم كه در دست مسلمانى است از چه كسى شاهد مى طلبى ؟ از من شاهد مى طلبى كه مدعى هستم يا از شخص ديگرى كه مال در اختيار و تصرف اوست ؟ خليفه گفت : در اين موقع من از تو گواهى مى طلبم . على (ع ) فرمود: مدتهاست كه فدك در اختيار و تصرف ماست ، اكنون كه مسلمانان مى گويند فدك از اموال عمومى است بايد آنان شاهد بياورند.
خليفه براى اينكه (فدك ) را از تصرف زهراى اطهر (ع ) خارج كند به حديثى متوسل شد كه خلاصه آن چنين است : (پيامبران چيزى از خود به ارث نمى گذارند و تركه آنان پس از درگذشتشان صدقه مى باشد).
اين حديث را وقتى بر قرآن عرضه كنيم معلوم مى گردد كه درست نيست و از جهت عقل هم صحيح نمى باشد كه پيامبران براى فرزندان خود ارثى نگذارند همچنان كه در سوره مريم (آيه 5 و 6) آمده است : (حضرت زكريا در مقام دعا يادآور مى شود: من از پسرعموها پس از درگذشت خويش ‍ مى ترسم زن من نازاست ، خداوندا مرا فرزندى عطا كن كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد. پروردگارا او را پسنديده قرار بده ).
و نيز در سوره نمل آيه 16 خداوند مى فرمايد: (( (و ورث سليمان داود)، )) يعنى : سليمان از داود ارث برد، خليفه وقت بنا به تحريك اطرافيان مى خواست دختر پيامبر (ص ) و شوهرش على (ع ) از درآمد فدك بى نصيب باشند تا نتوانند صدقات را به مردم بينوا و ديگران بدهند و در نتيجه كسانى كه به طمع مال دنيا به گرد آنها جمع شده اند پراكنده شوند. ديگر آنكه عده اى در زمان ابوبكر از پرداخت زكات خوددارى كردند و عايدات خزانه بيت المال روبه كاهش گذاشت . فدك سرزمينى آباد با نخلستانهاى فراوان بود كه در سال نزديك هفتاد هزار دينار عايدى داشت ؛ بدين جهت ابوبكر فدك را از دست دخت پيامبر (ص ) خارج كرد و بسيارى ديگر از خلفاى اموى و عباسى از او پيروى كردند. نخستين بار عمر بن عبدالعزيز (فدك ) را به اولاد زهرا (ع ) و بنى هاشم باز گردانيد.
بارى ، وقتى خبر غصب فدك را براى فاطمه اطهر (ع ) آوردند خويشاوندان و نزديكان خود را طلبيد و در مسجد رسول خدا (ص ) آمد و در پشت پرده قرار گرفت . مهاجر و انصار وقتى ناله دردناك و آه سوزناك فاطمه را كه از خالى بودن جاى پدر و ستم مسلمانان از نهادش برخاست شنيدند، بشدت گريستند. فاطمه اندكى صبر كرد تا سكوت حكمفرما شد آنگاه خطبه غرّايى ايراد فرمود.
در آغاز در ستايش و سپاس خداوند چنين گفت : (سپاس و ستايش ‍ پروردگارى را كه دست بخشنده او از آستين آفرينش بيرون آمد و به مخلوقات جهان كه در صحراى عدم بودند رنگ هستى بخشيد. سپاس ‍ خداى را كه ما بندگان را درس سپاسگزارى آموخت و شكرگزارى را وظيفه ما گردانيد. او پروردگارى است كه قبل از هر چيز بوده و پس از هر چيز خواهد بود). آنگاه فرمود: (اين منم فاطمه دختر پيغمبر كه بر يگانگى اللّه گواهى مى دهم و اعتراف مى كنم كه محمّد، پدر من ، بنده و فرستاده اوست . شما اى گروه مهاجر و انصار با پيغمبر خود پيمان بستيد كه دين وى را با دستان خويش بگردانيد و دنياى بشريت را در گرد محور دين او گردش ‍ دهيد).
آنگاه درباره اسلام و كتاب خدا و عترت پيامبر و بر پاى داشتن نماز و روزه و حج و جهاد سخن گفت و سپس فرمود:
(اى مردم مسلمان ! به شما سفارش شده است كه ما را ترك نگوييد و فرزندان پيغمبر خود را تنها نگذاريد و عترت او را پاس داريد).
ديگر بار خود را معرفى كرد و فرمود: (... در برابر اين قبر مقدس كه ايستاده ام كسى را ياراى دروغ گفتن نيست . من سخنى به گزاف نمى گويم ... اين پدر من است كه اكنون در اين مزار خفته ... پدرم محمّد (ص ) آمد و شما را در مدرسه فضيلت و اخلاق ، درس اخلاق و فضيلت داد و آيين انسانيت را به شما آموخت . اين شما هستيد كه تا او جان به جانان تسليم كرد به عهد قديم و دوره جاهليت برگشتيد و سر ناسازگارى پيش گرفتيد... و آهنگ نفاق و فراق پيش گرفته ايد... گمان مى كنم شيطان به مغزهاى شما سلطه يافته و پاى بى پرواى شما را از راه به بيراهه كشانده است ). سپس كلماتى گفت كه همچون پتك بر مغز غاصبان حقش فرود آمد. فرمود: (چه كسى گفته فاطمه از ميراث پدر محروم است . آن كيست كه حصار قانونى ارث را شكسته و آيات قرآنى را به هواى نفس خود تفسير مى كند. اى مهاجر و انصار، من از گفتار اين پيرمرد غرق حيرتم ابوبكر چنين فكر مى كند كه خود مى تواند ميراث ابوقحافه را در اختيار گيرد، امّا ميراث محمّد بر فاطمه حرام است . كسى حق ندارد در برابر قرآن از پدرم حديث نقل كند). آنگاه فاطمه زهرا (ع ) آياتى از قرآن مجيد تلاوت فرمود: از سوره نمل آيه (( (و ورث سليمان داود) )) كه قرآن از ميراث خوارى سليمان و ميراث گذارى داود سخن مى گويد. سپس از سوره آل عمران گفتار زكريا و از سوره نساء دستور ارث را بر مهاجر و انصار فرو خواند و سپس فرمود:
(اى مهاجر و انصار با اين آيات روشن چه مى گوييد و چگونه مى خواهيد يك قانون عمومى را به يك روايت فردى متزلزل سازيد؟ چگونه مى خواهيد فاطمه دختر محمّد را كه جگر گوشه او و پرورش يافته اوست از ميراث پدرش محروم سازيد؟) و سپس روى به ابابكر كرد و با خشم و تندى فرمود: (من در روز رستاخيز گريبان تو را خواهم گرفت و حق پايمال شده امروز را از تو باز خواهم ستاند).
سپس روى به جوانان مدينه و بعد از آن روى به قبايل و انصار كرد و فرمود: (اى جوانان غيرتمند! اى ياران و ياوران فداكار اسلام ! اين چه سستى و سهل انگارى است كه پيش گرفته ايد؟ اى گروه انصار چرا همچون يخ فسرده ايد و خاموشيد در حالى كه مشتى رياكار و ناسزاوار، حق مرا و يادگار پدرم را از كفم مى ربايند. شما كه زر در كف و زور در بازو داريد چه شده است كه از جاى نمى جنبيد؟ كو آن بازوان كمانكش و كجاست آن مشتهاى كوه فرسا كه به جنگ كفار مى رفتيد؟ چه نيكو برخاستيد و چه نكوهيده بر جاى نشستيد و خاموش شديد؟). ابوبكر در برابر منطق كوبنده دخت پيامبر چاره اى جز تسليم نداشت ولى بدخواهان نگذاشتند كه حق به حق دار رسد و خلافت و ولايت در موضع اصلى خود قرار گيرد. سخنان آتشين زهرا (ع ) آن چنان تاءثيرى بر جاى گذاشت كه بيم انقلاب و شورش ‍ همه قدرتمندان را دچار هراس بزرگى كرد. زهراى اطهر (ع ) سوگند خورد كه ديگر با ابوبكر و عمر سخن نخواهد گفت . آنگاه روى از مردم به سوى قبر مطهر پدر بزرگوارش گردانيد و خود را با حال پريشانى روى قبر پدر انداخت و فرمود: (پدرم آنها بر من ستم كردند بزودى در روز رستاخيز كيفر كردار خويش را خواهند گرفت . پدرم تا زنده ام بر تو مى گريم و چشم من از ريختن اشك باز نخواهد ايستاد...).
زنان بنى هاشم بسيار گريستند و دختر پيغمبر (ص ) را از قبر پدر كنار كشيدند و افتان و خيزان به خانه بردند.
همسر فاطمه زهرا (ع ) على مرتضى (ع ) نيز در اين زمان تاريك كه ابرهاى فتنه ، خورشيد حقيقت را پوشانده بود، فاطمه (ع ) را به صبر و شكيبايى دعوت كرد و خود نيز - براى اينكه درخت نوپاى اسلام از ريشه نخشكد - 25 سال (خار در چشم و استخوان در گلو) صبر كرد.
فاطمه زهرا دخت گرامى پيامبر بر اثر مصائبى كه (اگر بر روزهاى روشن مى ريخت آنها را به شبهاى تار مبدل مى كرد) كم كم ناتوان و ضعيف شد و به روايتى سوم ماه جمادى الاخره پس از 75 يا 95 روز بعد از وفات پدر بزرگوار خود چشم از جهان فرو بست .
فاطمه زهرا (ع ) به همسر گرامى اش وصيت كرد: جنازه ام را شبه برداريد و شب دفن كنيد. و چنان كردند كه فرموده بود، جانگدازتر از همه آنكه محل قبر دختر يگانه رسول اكرم (ص ) هنوز روشن نيست ، برخى آنرا در بقيع و بعضى در كنار قبر منور رسول اكرم (ص ) مى دانند.
على (ع ) با چشمانى اشكبار جنازه عزيز خود را در قبر پنهان كرد و آن را - پى آنكه علامتى بر روى آن نهد - از خاك بياكند و اين اشعار را با ديدگانى اشكبار و حالتى پريشان زمزمه كرد:

(( نفسى على زفراتها محبوسة

 

يا ليتها خرجت مع الزفرات

و دست فرزندان عزيز و يتيمان زهرا (ع ) حسن و حسين و زينب و امّ كلثوم را گرفت و به ماتمكده اى كه جاى زهرا در آن خالى بود باز گشت

داستان غم انگیز فدک. فدک یکی از دهکده های آباد اطراف مدینه از حدود 140کیلومتری نزدیک خیبر بود که در سال هفتم هجرت که قلعه های خیبر یکی پس از دیگری در برابر رزمندگان اسلام سقوط کرد و قدرت مرکزی یهود در هم شکست ساکنان فدک از در صلح و تسلیم در برابر پیامبر در آمدند و نیمی از زمین و باغهای خود را به آن حضرت واگذار کردند و نیم دیگری را برای خود نگه داشتند و در عین حال کشاورزی سهم پیامبر (ص) را نیز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقی از آن میبردند با توجه  به آیه (( (و آت ذالقربى حقه ...) )) سوره حشر این زمین مخصوص پیغمبر گرامی اسلام بود و می توانست در مورد خودش یا مصارف دیگری که در آیه 7سوره حشر اشاره شده لذا پیامبر آن را به دخترش فاطمه علیهاسلام الله بخشید و هنگامیکه آیه 6و7 سوره ی حشر نازل شد پیامبر (ص) فاطمه را خواست و فرمود ای فاطمه فدک از آن توست.

مناسبتها

ارتباطات:

جهان، پیوسته درحال تغییر است ونرخ وسرعت این تغییر هرروز افزایش می یابد.عوامل مهم ودخیل درپیدایش شرایط جدیدشامل اثرات ارتباط الکترونیکی وتلویزیون وبه ویژه اینترنت، به عنوان وسایل ارتباطی ارزان قیمت ،دردسترس سریع وفراگیر است.

اینترنت هم اکنون پس ازمطبوعات، رادیو وتلویزیون ،جایگاه هفتم را دررده بندی عوامل دگرگونی فرهنگی،روانی واجتماعی جوامع داراست.در حال حاضر متاسفانه برخی از افراد از این وسایل ارتباطی به عنوان سرگرمی طولانی مدت خود یا ایجاد ارتباطات غیر متعارف استفاده می کنند.

روز معلم (شهادت استاد ،مرتضی مطهری)

استاد شهید،مرتضی مطهری درقریه ی فریمان ،ده فرسنگی مشهد مقدس-در یک خانواده ی اصیل روحانی متولد شد.دوران تحصیل خود را ابتدا درشهر مشهدو حوزه ی قدیمی وپرمایه ی آن گذراندوسپس به قم آمد وازمحضر درس علمای بزرگ چون ،امام خمینی(ره)،آیت الله العظمی بروجردی وعلامه سید محمد حسین طباطبایی بهر ه های فراوانی برد ومدتی درهمین حوزه مشغول تدریس شد.استاد مطهری را به سبب نوشتن (داستان راستان)بایدیکی از پیشگامان ادبیات مذهبی کودکان ونوجوانان دانست.

وی پس از کودتای ۲۸ مرداد به تهران آمد ودر دانشگاه به تدریس پرداخت.درسالهای تبعید امام خمینی(ره) ایشان توانستند نهضت اسلامی را پایدار نگه دارندوحتی بارها بخاطر سخنرانی راحت وبی پروایی که داشتند به بند کشیده شدند.ایشان پس از تحمل رنج فراوان در تاریخ ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به ضرب گلوله توسط گروه فرقان به شهادت نائل شدند.

همتم بدرقه ی راه کن ای طایرقدس               که درازاست ره مقصدومن نوسفرم

ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن            ظلمات است بترس از خطر گمراهی  

حکیم  عمر خیام

حکیم ابوالفتح عمر خیام ازبرجسته ترین حکما وریاضیدانان جهان اسلام به شمار می رفت. وی در اواخر قرن پنجم واواخر قرن ششم در شهر نیشابور به دنیا آمد ودرهمان جا از دنیا رفت وبه خاک سپرده شد.

خیام باآنکه کمتر چیزی می نوشت وشاگرد می پذیرفت به عنوان استاد علوم مورد احترام معاصران خود بود.هم او بود که به واسطهء تبحر ودانش وسیعی که در ریاضیات ،نجوم داشت از سوی ملکشاه سلجوقی فرا خوانده شد تا تقویم را اصلاح کند.حاصل کار او دراین زمینه تقویم جلالی است که هنوز اعتبار ورواج داردواز تقویم گریگوریایی دقیق تر است.

حدود دوازده اثر ازخیام درعلم وفلسفه برجای مانده است ومهم ترین آنها کتاب جبر است.اگرچه خیام به واسطهء رباعیات منسوب به وی در شرق وغرب مشهور است ،ولی درجهان اسلام بیشترین تاثیر او در قلمرو ریاضیات بوده است.

درزمان ما دکتر غلامحسین مصائب،ریاضیدان ایرانی،باتالیف کتاب (( حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر)) برای نخستین بار مقام علمی خیام را درریاضیات، به طور مستقل به فارسی زبانان شناساند. 

یک چند به کودکی به استاد شدیم                    یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که مارا چه رسد                        از خاک در آمدیم وبرباد شدیم

روز جهانی صلیب سرخ

آشنایی با نهضت بین الملی صلیب سرخ وهلال احمر

درسال ۱۸۵۹ میلادی جنگی خونین بین نیروهای امپراطوری اطریش وفرانسه از یکسو نیروهای ایتالیا از سوی دیگر در منطقه ای بنام سولفورینو در شمال ایتالیا در گرفت که ۰۰۰/۴۰ نفر کشته ومجروح د رپی داشت.وضعیت رقت بار آسیب دیدگان، بازرگانی جوان به نام هانری دونان که از اهالی کشور سوئیس ودر حال گذر از آن منطقه بود را برآن داشت تا با سازماندهی جمعی از داوطلبان کمک به مصدومین ومجروحین،به امداد نیازمندان بپردازد.اوسه سال بعد کتاب خاطرات سولفرینو را منتشر کرد وپیشنهاد تشکیل جمعیتی داوطلبانه برای کمک به مجروحین جنگ وسوانح را ارائه داد وسال بعد درکشور سوئیس کمیته ای ۵ نفره را تشکیل داد که در سال ۱۸۶۳ با دعوت از۳۱ هیات از ۱۶ کشور به ایجاد کمیته بین المللی صلیب سرخ با نشان صلیبی سرخ برروی زمینه ای سفید که معکوس پرچم کشور سوئیس زادگاه هانری دونان منجر گردید وبه دنبال آن جمعیت های ملی امدادی کشورهای مختلف تاسیس شد.

درسال ۱۸۷۶ دولت عثمانی نشان هلال سرخ برروی زمینه سفید که معکوس پرچم آن کشور بود را به عنوان نشان جمعیت ملی امدادی خود برگزید وسایر کشورهای اسلامی نیز از این نشان تبعیت نمودند.

جمعیت هلال احمر کشورمان ایران در سال ۱۳۰۱ ه.ش با نام جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران تاسیس گردیدوفعالیت های چشمگیری درزمینه ارائه خدمات امدادی -درمانی -جذب وجلب مشارکت داوطلبانه در امور بشر دوستانه ومشارکت جوانان دراین گونه امور ونیز فعالیت های آموزشی وپژوهشی داشته است وپس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال۱۳۵۹ این جمعیت ملی به جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران تغییر نام داد.    

 

  

کی بود کی بود من نبودم

کم نیست پیشامد هایی کخ اول آخر باید یک نفر مسئولیت رخ دادن آن را به عهده بگیرد. این مسئله چه کلان باشد چه خرد ، چه بزرگ باشد چه کوچک ، چه مهم باشد چه کم اهمیت ، چه در حوزه اقتصاد ، سیاست ، اجتماعی ، علمی و... باشد  چه نباشد ، در و هزارن چه دیگر مصداق دارد چون بازیگران همه این رویداد های متفاوت همه و همه به یک نوع فرهنگ ختم می شود و این فرهنگ ، فرهنگ بی مسئولیتی است. وقتی یک اتفاق خوب و شیرین رخ می دهد ، این رویداد هزاران صاحب پیدا می کند و هر کسی به نوعی تلاش دارد آن را به خود منتصب کند اما خدا نکند این اتفاق دارای صفتی مخالف باشد و واژه پس از آن بد باشد. اینجاست که باید به قولی دنبال قاتل بروسلی گشت و به  اصطلاح باید پیدا کرد پرتغال فروش را. تا حالا به این فکر کردید که دلیل چبست  و چرا پس از روی دادن اتفاقات بد ، حالا هر چه که باشد کسی زیر بار مسئولیت نمی رود و هر کس به نوعی از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کند؟

فرض کنید شخصی که فاقد توانایی،علم،سواد و کلاَ تخصص لازم برای پست و مقام خاصی است، بر مسند کار می نشیند. همانطور که می دانیم هر کشوری دارای قانون اساسی و در درجه پایین تر قوانین عادی اعم از مدنی ،تجارت،جزا و... است و در سطحی نازل تر نیز آئین نامه های دولتی و اساسنامه ها و برای وزارت خانه ها و شرکت ها  و... آئین نامه های داخلی و بخش نامه ها پیش بینی شده . همانطور که می بینیم هر سمتی دارای باید ها ونباید های خاص خود است که در قانون و آئین نامه ها آمده است و بسته به نوع کار و پیشه متفاوت است. حال همین فرد فاقد تخصص و سواد ، در پستی قرار دارد که بر هیچ کدام از حقوق و تکالیف خود آشنا نیست  و صرفاَ با قواعدی آشنا است که عمومیت دارد. همین افراد با ندانم کاری های خود اولاَ مسبب رخ دادن حوادث و  اتفاقات غیر عادی می شوند زیرا هیچ گونه تدبیری برای جلوگیری از آن نیاندیشیده اند و دوماَ چون نمی دانند حقوق و تکالیفشان چیست سریعاَ این  اتفاقات را به گردن دیگری می اندازند.

بماند دلایل دیگری نیز وجود دارد که اغلب به شخصیت فردی افراد باز می گردد که فاقد روح شجاعت هستند و یارای ایستادگی در مقابل عواقب اقدامات خویش را ندارند. به هر حال این عادت و فرهنگی است که متاسفانه بر جامعه ما مستولی شده . اگر مدینه فاضله ای را ترسیم کنیم  اشخاص از ترس مسئولیتی که دارند ، سعی می کنند با راه کار هایی خاص که فقط و فقط از نیرو های متخصص و مدیران کاردان  بر می آید جلوی خیلی از اتفاقات را پیشاپیش بگیرند تا در انتها مجبور نشوند بابت اتفاقات پیشامده مسئول و پاسخگو باشند. 

تهرانی ها فهم و شعور بیشتری دارند

حتما این مطلب رو شنیده ایدکه اگر دروغی هرچند بزرگ زیاد تکرار شود مردم آنرا باور خواهند کرد.بویژه اگر از منابع متفاوت باشد.(کاری که رسانه های مطرح زنجیره ای انجام می دهند) اگر کسی دروغی را زیاد تکرار کند خودش نیز آنرا باور خواهد کرد. موضوع فهم وشعور بالای ما تهرانی ها نسبت به شهرستانی ها یگ مصداق از مطلب بالاست.
متاسفانه دیده می شود که در معابر و.... انتخاب و قدرت فکر و تشخیص شهرستانی ها به سخره گرفته شده و ادعا می شود آنها قدرت و درک صحیحی از وقایع ندارند و بسیار جای تاسف است که مسئله محدود به این حادثه نمی شود و این مورد در تمام لایه های جامعه و بین اقشار مختلف رسوخ کرده .
برای مثال وقتی دو نفر با هم شوخی فیزیکی یا شوخی های خاصی انجام می دهند معمولا جمله ای که گفته می شود این است (( شوخی شهرستانی نکن )) و به راستی مفهوم این جمله چیست جزء اینکه شهرستانی ها آدم های خشونت طلب و بی فرهنگی هستند که حتی دوستی و محبت آنها نوعی نشان از بی فرهنگی است.
اما در مورد رسانه ها.حادثه روزنامه ایران و توهین به آذربایجانی ها رو شنیده اید ویا سینما و رسانه به اصطلاح ملی، آیا تاکنون حتی برای یک بار در فیلم یا سریال ، یک رفتگر یا شخصیت ساده لوح و... اهل تهران (کسی که خیلی خوب و بدون لهجه فارسی صحبت می کند) دیده اید؟ همیشه رفته گر ها،آبدارچی ها ، آدم های ساده و...فیلم ها یا آذری زبان هستند با اهل خراسان و ... متاسفانه این احساس کاذب برتری و حقارت در بین خود شهرستانی ها نیز وجود دارد ،بویژه بین جوانان و اهالی حومه تهران و به همین علت است که به تهران می آیند و تلاش زیادی در همرنگ شدن با اهالی تهران دارند. شاید بگویید سادگی و... اهالی شهرستان واقعیت است ولی آیا این تمام واقعیت است؟
چرا هیچ وقت شخصیت مثبت و تحصیلکرده فیلم ها اهالی شهرستان نیستند و کسانی که لهجه دارند؟ آیا می توان انکار کرد بسیاری از قهرمانان ملی و حتی جهانی ما حتی نمی توانند بدرستی فارسی صحبت کنند؟ کسانی مثل علی دائی, رضازاده ،یوسف کرمی و..  براستی چند نفر باسوادتر از علامه جعفری و علامه طباطبایی وجود دارند؟ بزرگانی که هردو آذری زبان ، همراه با لهجه غلیظ بوده اند. من واقعا نمی دانم ملاک این تقسیم بندی و برتری چیست؟ مسلما  و به دلایل بالا ،  سواد و تحصیلات نمی تواند باشد. و همینطور قدمت فرهنگی چراکه زمانی که تهران دهی بیشتر نبوده در مقابل شهر ری و طبق اسناد تاریخی محل پنهان شدن راهزنان، بسیاری از نقاط ایران دارای فرهنگ و تمدن عظیم بودند.(سابقه تهران حداکثر به 300 سال می رسد) .و به همین ملاک های دروغین می باشد که بعضی از اهالی تهران احساس هویت نکرده و سعی در همرنگ شدن با کشور های غربی دارند