فریدون فرهودی

 فریدون فرهودی که یکی از هنرمندانی است که در زمینه فیلمنامه:دختری با کفشهای کتانی،تکیه بر باد،حس پنهان،ساحره،کلاهی برای باران و...را به یادگار گذاشته است و پس از سالها چندین فیلم را کارگردانی کرده و حالا نیز در طالقان مشغول کار جدید خود در هر دو عرصه فعالیت میکند و هم اکنون با گروه خود درحال فیلمبرداریست  

در حال حاظر سینما و تلویزیون در چه مسیری یه سر میبرند

- فكر مي‌كنم به طور كلي مسير رو به رشد و مثبتي دارد. سينما و تلويزيون مميزی ‌هاي خاص خودشان را دارند كه بخشي از آن ها منطقي است و بخشي هم نه. ولي در كل بررسي فيلم نامه دارد مسير بهتری را طي مي‌كند. مثلا اگر تله فيلم‌ها را با تله‌فيلم‌هاي 2 سال پيش مقايسه كنيم، مي‌بينيم که خيلي بهتر شده اند. در سينما هم همين‌طور. اصلا مدعي موفقيت فيلم نامه‌ها نيستم. ولي مدعي بهبود فني آن ‌ها چرا. از طرف ديگر جايگاه فيلم نامه‌نويسي به خصوص در سينما سرعت رشد بيش تري دارد. یادمان باشد فيلم نامه‌نويسي در سينماي ما شاخه تعريف شده‌اي نبوده. بنا به پسند روز چيزهايي می نوشتند و فيلم برداري می کردند. بيش تر اجرا و كارگرداني مهم بوده. ستاره‌هاي سينما هم تعيين‌كننده بودند. ولي فكر مي‌كنم الان قدر و منزلت اين حرفه آن قدر شناخته شده هست كه هر كس مي‌خواهد كار كند، حداقل با يكي دو تا فيلم نامه‌نويس مشاوره مي‌كند. همین يعني اين حرفه دارد به عنوان يك راس مستقل تولید سینمایی شناخته مي‌شود. كانون فيلم نامه‌نويسان در اين مورد خيلي سهيم بوده و فعاليت خوبي داشته و توانسته در مجمع خانه سينما و در بين حرفه‌هاي مختلف سينما جاي خوبي براي خودش پيدا كند.

 از نظر اقتصادی چه رویدادی در فیلمنامه رخ داده؟

 - از منظر اقتصادي هم فيلم نامه‌نويسي مسیر امیدوار کننده ای را طی می کند. البته زمان مي‌برد تا این حرفه به جايگاه واقعي‌اش برسد.

  آیا مشکل سینما فیلمنامست؟

 - بله،  من هم مي‌گويم اشكال سينماي ما فيلم نامه است، ولي فقط فيلم نامه‌نويسي نيست. مشکل خواندن و درک فيلم نامه، مشكل كارگرداني، مشکل بازی و مشكل توليد فيلم نامه هم هست. تهيه‌كننده‌ ای که از گوشه و كنار كارش مي‌زند براي رسیدن به هزينه كم تر، كارگردانی که به دلايل مختلف غلط کارگردانی می کند، بازیگری که به اشتباه سعي مي‌كند فيلم نامه را به خودش نزديك كند و نه خودش را به فيلم نامه، همه و همه به نوعی بخشی از مشكلات فيلم نامه هستند.

البته مشكل فيلم نامه‌نويس و درست نوشتن، شناخت زندگي و چيزهاي ديگر مثل ممیزی هم هست. پس مشكل ما مشكل ارتباط حرفه های مختلف سينما با موضوعي به نام فيلم نامه است. ما اصولا متن تصويري را خيلي خوب درك نمي‌كنيم. مگر چند سال است متن نمايشی مي‌نويسيم؟ چقدر تاريخ نمايش داريم؟ چقدرش مكتوب است؟ چقدر ادبيات داستاني داريم؟ توليد فعلی ادبيات داستاني ما اصلا قابل قياس نيست با كشورهايي كه ادبيات داستاني نيرومندي دارند.

 پس اینهمه ادبیات داستانی تکلیفش چه میشود؟

  - فكر مي‌كنم خيلي كم تر از آني است كه بايد باشد. ادبيات ما بيش تر منظوم و تغزلي است.

 یادم هست چندینبار در کارگاهها و جلسات گفتید داستان باید 3بعدی صرف بشود فکر نمیکنید داستانهای ما تاحدودی به آن نزدیک اند.

 - وجه تغزلي و عاشقانه و عارفانه‌اش غالب است و البته ارزش و زيبايي‌ و حسنش هم به همين است. ولي بايد بپذیریم سوفوكل و شکسپیر نداريم. تاريخ نمايشي غرب، شکل گرفته و مداوم است. در داستان نویسی با وجود گذشت چند دهه هنوز کسی در حد و اندازه هدایت نداریم. شاید دلیلش كميت پايين توليد باشد. سال‌ها می گذرد تا يك رمان یا مجموعه داستان خوب و ماندگار توليد بشود.

  با وجود همه این تفاصيل تعداد فيلم نامه‌نويس‌های ما هم كم است.

 - خب چون سينما توليد كمي دارد.

  با فیلمهای کم فروش چه باید کرد.

  مشکلات اكران، بحث دیگری است. ضمن اين‌كه تعداد زیادی از فيلم نامه‌ها را خود كارگردان‌ها می نویسند و تعدادی هم تکرار فیلم هایی است که قبلا ساخته شده و تولید کننده نیاز چندانی به فیلم نامه نویس حرفه ای احساس نمی کند. درست است كه تعداد فيلم نامه‌نويسان فعال سينماي ما محدود است. ولی ميزان درآمدشان غالبا پايين است. همه هميشه مشغول به كار نيستند. در نتيجه درگير كارهاي ديگري مي‌شوند تا زندگي‌شان بگذرد و براي همين تبعات اين درگيري آن ها را از اين عرصه دور مي‌كند. فيلم نامه‌نويسان زيادي را می توانید پيدا كنيد كه در طول 5 ــ 4 سال هيچ فیلم نامه ای نمي‌نويسند.

 تلویزیون که دارد خوب تولید میکند.

 - بله، تولید گسترده تلويزيون دارد كمك مي‌كند. اولش به همين رشد اشاره كردم. تلويزيون توليد بالايي دارد كه باعث می شود فيلم نامه‌نويسان و همین طور سایر صنوف سینمایی پرکارتر باشند و اين خيلي اميدواركننده است. به همين نسبت، نگاه به فيلم نامه هم در این رسانه دارد شكل بهتری مي‌گيرد و فني‌تر مي‌شود. ولي در سينما چند فيلم نامه‌نويس داريم؟ چند تا از فيلم‌ها را فيلم نامه‌نويسان مستقل و حرفه‌اي نوشته‌اند؟

 حظور فیلمنامه نویسان و سینماگران  از نظر شما در تلویزیون مثبت است؟

 - بله.

ممکن است بخشي از خصوصيات و ويژگي‌هاي سينما آن جور كه بايد و شايد نتواند در مدیوم تلويزيون بروز پيدا كند. چون بعضی از معیارهايي كه در سينما ارزش حساب مي‌شود، در تلویزیون ارزش به حساب نمي‌آید يا اصلا نبايد بیاید. شما چطور به اين قضيه نگاه مي‌كنيد؟

  من مدعي نيستم كه همه بايد براي تلويزيون كار كنند یا نکنند. ولی نمی شود از تلویزیون خواست که تولید نکند. مشکل سینما این طوری حل نمی شود. به هر حال سینما قادر به تامین اشتغال دست اندرکارانش نیست. یعنی بهتر است عده قابل توجهی از بر و بچه های سینما بی کار باشند، ولی برای تلویزیون تولید نکنند؟

 داريم درباره سیری كه در سينما و تلويزيون طي مي‌شود، حرف مي‌زنيم.

  محدودیت تولید سينماي حرفه ای ریشه های متعددی دارد. من نمي‌دانم شما در قياس با كجا مي‌گوييد توليد سينماي ما بالاست. سينماي ما بايد بتواند براي فيلم نامه‌نويس‌ها و كارگردان‌ها و بقیه صنف ها ميدان كار فراهم كند. ولی ما هميشه تعدادي آدم در سايه داريم. البته خیلی ها هم به اشتباه وارد این حرفه شده اند. دوست و آشنايي داشته‌اند و با توصیه ای آمده اند و حالا هم مدعی حق حضور و اشتغال هستند. اشاره من به اهمیت معیار تخصص برای ورود به سینما است. در عین حال نوشتن عرصه‌اي نيست كه شما بتوانید آدم ها را از حضور و کار در آن منع کنید. من به‌ عنوان يك آدم غيرحرفه‌اي قلم و كاغذ برمي‌دارم و فيلم نامه‌اي مي‌نويسم و در بانك فيلم نامه هم ثبت مي‌كنم و يكي ديگر هم پيدا مي‌شود كه آن را ازم مي‌خرد. پس بي‌حساب و كتاب بودن هم در بی کاری یا کم کاری تعدادی از آدم‌هايي كه در اين حرفه شاغل هستند، دخيل است.

  خانه سینما در این مورد کاری انجام نمي‌دهد؟

 - خانه سینما قدرت اجرایی کافی ندارد. باید آن‌قدر امكان تولید و تنوع اكران داشته باشيم كه اكثريت فعال باشند. حالا وقتي اين امكان فراهم نيست، چه بهتر كه این آدم ها وارد عرصه تولید تلويزيون بشوند. اين کار به ارتقاي تولید تلويزيون هم كمك مي‌كند. به هر حال سينمايي‌ها نگاه فیلم سازی و تخصصی تری دارند.

  اما این نکته هم وجود دارد که سينمايي‌ها وقتي برای تلويزيون کار می سازند، درست یا غلط مغلوب مديومي می شوند كه در آن كار مي‌كنند؟

- خب طبیعی است که کسی وقتي براي تلويزيون كار مي‌كند، معيارهاي آن را هم در‌نظر بگيرد. ولي این آدم وقتي برگشت، بايد بتواند با معيارهاي سينما هم کار كند. اگر نمی تواند و مغلوب معيارها مي‌شود و نوع و جنس کار از كنترلش خارج مي‌شود، تلويزيون مقصر نيست. البته این خطر احتمالی بیش تر متوجه کارگردان و فیلم نامه نویس است، نه بقیه حرفه ها.

 بحث اين است كه در حال حاضر رسانه غالب، تلويزيون است که ذائقه مخاطب را با معيارهاي خودش پرورش مي‌دهد و مخاطبش هم به همین ها عادت مي‌کند. كارگردان و تهيه كننده سینمایی هم براي اين‌كه از اين فرصت استفاده كند، سعي مي‌كند كارش را هم با همان ملاك‌‌ها و معيارها تولید کند. نمونه‌اش این است كه ستاره های سريال‌هاي 90 شبي رفته‌اند روي سردر سينماهاي ما. داستان ها هم کم و بیش همان است. حاصلش سينمايي است كه خيلي حرفي براي گفتن ندارد.

 - دليلش را نباید آن جا جست‌و‌جو نكنيد. شما اين مشکل را ناشي از نوع نگاه تلويزيون به تولید فیلم مي‌دانيد؟

  نظر شما را مي‌‌خواهم بدانم.

 - من اين‌جوري فكر نمي‌كنم. در همه جاي دنيا بعضي از بازيگران و فيلمسازان و تهيه‌كنندگان تلويزيوني جذب سينما مي‌شوند. خيلي از آدم‌هاي معتبر سينمايي در جاهاي مختلف دنيا براي تلويزيون و حتی راديو هم توليد مي‌كنند. بخشی از این ماجرا برمی گردد به توان خود آدم‌ها. من شاخه‌هاي حرف شما را جداجدا می بينم. سينماي حرفه ای ما اگر سينماي نازلي مي‌شود، به اين ربطي ندارد كه اين آدم‌ها از كجا آمده‌اند. چيزي كه از سينما خواسته مي‌شود، باید دریچه نگاه به این مشکل باشد. هم از طرف مردم و هم از طرف مميزي. مدعي نيستم كه از فيلم‌هاي خوب فرهنگي حمايت نمي‌شود. با بعضي فيلم‌هاي خاص هم كار ندارم. مهم سينماي داستان‌گوي حرفه‌اي تجاري است. فيلمی که هم بتواند با مردم ارتباط برقرار كند و هم حرفي براي  گفتن داشته باشد. اين سینما است كه مي‌تواند گردش سرمايه سينماي ايران را گسترش بدهد. اما اين سينما الان ترجيح مي‌دهد كم‌تر وارد مسائل مهم و پیچیده بشود و خيلي راحت از كنارشان عبور كند. وقتی حتی در یک دوره کوتاه، ممیزی و کانالیزه کردن تولید دچار افراط و اشتباه شود، تا مدت ها بعد تهيه‌كننده براي اين كه نگران برگشت پولش نباشد، ترجيح مي‌دهد كه در محدوده تعریف شده قبلی باقی بماند. سینما اگر نتواند شوخی یا جدی به آدم ها و شغل ها و قشرهای مختلف جامعه و معضلات و پدیده ها به صورت عمیق بپردازد، از باورپذیری و علاقه مخاطب محروم می شود و از مردم عقب می ماند. اين ها قبل از هر چيز به مديريت فرهنگي مربوط است.

 پس شما همه چيز را به حواشی مربوط مي‌دانيد.

 - همه چيز به هم مربوط است. من وقتي مي‌بينم نمي‌‌توانم راحت روی مساله‌اي کار كنم، واردش نمي‌شوم. در مورد کارگردان و تهیه کننده هم این نکته صدق می کند. امیدوارم به این موضوع، دقیق تر و جدی تر پرداخته شود. در مورد تفاوت تولید در سینما و تلویزیون، با شناخت این تفاوت، می توان در هر دو عرصه کار کرد. اگر نمی توانم اين ها را از هم جدا كنم، مشكل من است. حالا اين‌كه چقدر نگاه سينما يا تلويزيون درست است، مطلب ديگري است. ولي اين كه سينمايي‌ها  در حوزه تلويزيون هم كار مي‌كنند يا برعكس، چيز تازه‌اي نيست و در همه جاي دنيا متداول است.

  می شود همین اتفاق را در كارهاي خود شما هم پی گیری کرد. اولین فيلم نامه‌هاي شما «ساحره» و «دختري با كفش‌هاي كتاني» است و آخرین هاش «پاپيتال» و «كلاهي براي باران». در فاصله 77 تا 87 چه اتفاقی افتاده که شکل نوشته های شما این قدر تغییر کرده؟

- دلايل متعددی دارد. قبلا اشاره کردم که تولید سینمای حرفه ای تحت تاثیر عوامل متعددی است: گرایش و سلیقه بیننده، سمت و سوی نظارتی و شرایط و حال و هوای عمومی جامعه. شکل و شرایط تولید هم تعیین کننده است. مثلا فیلم نامه «ساحره» بسیار خوب و موفق از کار درآمده بود، ولی فیلمش کار موفقی نبود. من ترجیح می دهم در مورد فیلم نامه هایم صحبت کنم، نه فیلم هایی که از روی آن ها ساخته شده. البته شما فیلم ها رادیده اید و فیلم نامه ها را نخوانده اید. این مشکل همیشه برای فیلم نامه نویس ها هست. گاهی تفاوت فیلم و فیلم نامه حیرت انگیز است. ممکن است فیلم نامه نابود شده باشد. شاید هم نجات پیدا کرده باشد. البته احتمال دوم، معمولا یک درصد است! به هر حال فیلم نامه های اخیر من، چه از نظر مفهومی و چه از نظر فنی، مطلقا کم تر از «دختري با كفش‌هاي كتاني» و «ساحره» نیستند. از نظر فنی که بعضا بهترند.

  یعنی حتی «كلاهي براي باران» هم از نظر شما قابل دفاع است؟

 - قطعا از بهترین کارهای من است. منظورم فیلم نامه«كلاهي براي باران» است، نه فیلمش.

 مجبورم اين سوال را خيلي رك بپرسم: اصلا به نظر شما «كلاهي براي باران» فيلم ارزش مندي است؟

- فیلم اگرچه در اکران موفق بود، ولی از دید من یک ماکت کوچولو شده و ناقص بود، مخصوصا در مفهوم و شخصیت. در ضمن یادتان باشد «كلاهي براي باران» فیلمی بر مبنای فیلم نامه است و «دختري با كفش‌هاي كتاني» فیلمی با اتکا بر موضوع و کارگردانی. بگذارید یک خاطره جالب برایتان بگویم: آن موقع فیلم ها در ارشاد ارزش یابی می شدند و درجه می گرفتند و این فیلم درجه جیم گرفته بود. حتی بعضی ها به رسول توصیه کرده بودند آن را نسازد. وقتی فیلم ساخته شد، در جشن خانه سینما جایزه بهترین فیلم نامه را گرفت. سینما هم عالمی دارد، نه؟

فيلمي بر مبناي فيلم نامه يعني چي؟

- يعني نقطه اتكاي«كلاهي براي باران» فيلم نامه است. در «دختري با كفش‌‌هاي كتاني» اگرچه دونفر روي فيلم نامه كار كرده بوديم و خيلي خوب شده بود و خيلي هم خوب ساخته شد، اما مهم ترین امتیازش  طرح و موضوعش بود که متعلق به خود رسول بود.«كلاهي براي باران» با آن دقت ساخته نشد، كوچك و كم هزينه كار شد. اگر دقیق ساخته مي‌شد، صرفا يك كمدي نبود. فيلم شادي بود كه معنا و مفاهيم خيلي ارزش‌مندي داشت. فیلم نامه «پاپيتال» هم موقعیت .«كلاهي براي باران» را دارد. همین طور «حس پنهان» که هنوز فیلمش را ندیده ام. اشاره ام به فیلم نامه ها است.

 در ادامه صحبت قبلی، فكر مي‌كنيد دليل اصلي اين مشكلات كجاست؟

- نفهميدن فيلم نامه معضل عظيمي است در سينماي ما. اكثر فيلم نامه‌هايي كه من نوشته‌ام، براي توليد فيلم‌‌هايي است بر مبناي فيلم نامه. نوشته‌هاي دقيقي است كه بايد براساس همان چيزي كه نوشته شده توليد بشود. با اين نگاه ارزش‌گذاري فني، فيلم نامه «كلاهي براي باران» فيلم نامه بسيار خوبي است.

با ارزش‌گذاري فرهنگی به نظرتان فيلمفارسي نيست؟

- با فيلم كاري ندارم، دارم از فيلم نامه خودم حرف مي‌زنم. چون فيلم نامه خيلي با فيلم متفاوت است.

وقت بگذارید و فیلم نامه را بخوانید، بعد حرف می زنیم. جدا از این نکته، موفقیت در اکران شاید مهم ترین معیار در ارزیابی تولید در سینمای حرفه ای است. نظر مردم تعییت کننده تر از نظر من و شما است. در همه جای دنیا، نه فقط ایران. سینما زبان خاص خودش را دارد. بیننده تظاهر و تحمیل را نمی پذیرد، از جمله تظاهر و تحمیل فرهنگی را.

فیلم نامه نویسی برایتان از کجا شروع شد؟

- من یک دوره‌ كارگرداني مي‌كردم که به جز اولین کارم که يك فيلم يك ساعته 16 ميليمتري براي تلويزيون بود، فيلم نامه هيچ كدامش مال خودم نيست. آن موقع من اساسا فيلم نامه نمي‌نوشتم. در آن دوره چندتا سریال ساختم.

يعني اصلا در حال و فضاي نوشتن نبوديد؟

- اصلا. پس از آن دوره، چندین سال هم فيلم نامه نوشته‌ام براي ديگران. حالا دنبال اين هستم كه اين دو تا را با هم تلفيق كنم. هر كدام از 2 مرحله قبلی برايم تجربه خاصي بود. البته فيلم نامه آخرين تله فيلمي را كه همين زمستان گذشته ساختم، خودم ننوشته ام.

 معمولا رسم است که همه سعی می کنند در هر جایی که هستند، خودشان را به جایگاه کارگردانی برسانند. خیلی جالب است که بدانم شما چه طور از كارگرداني به فيلم نامه نويسي رسيديد؟

-  قبلا چيزهاي پراكنده‌اي مثل شعر و داستان براي خودم مي‌نوشتم. گفتم که فيلم نامه اولين فيلم را هم خودم نوشتم. ‌آن موقع برای تلويزيون كار مي‌كردم و بعضی وقت ها خيلي احساس فرسودگی می کردم. چون بعضي از فيلم نامه‌هايي را كه می ساختم، دوست نداشتم. برای همین شروع كردم به نوشتن طرح‌هاي خودم كه از بينشان طرح يك سريال 20 قسمتي درآمد كه دوستش دارم، ولی هنوز به جايي ارائه‌اش نكرده‌ام. بعد هم «ساحره» را نوشتم براساس داستاني از هدايت. هر چه بيش تر كار كردم، اين تخصص را بيش تر شناختم. بعد هم درگير كلاس و تدريس شدم. از من می خواستند برایشان بنویسم، من هم می نوشتم. ولی در ابتدا قصدم اين نبود كه براي ديگران فيلم نامه‌ بنویسم. مي‌‌خواستم براي خودم بنويسم.

 خيلي جالب است كه با وجود اين كه فضاي ذهني‌تان فضاي نوشتن نبوده، يكهو در همچنين شرايطي قرار گرفته‌ايد. افتادن در كارگرداني خيلي معمولي‌تر و روتين‌تر است تا قرار گرفتن و هماهنگ شدن با فضاي نوشتن. آن هم با فضاي كارگردان سالاري كه خود شما توصيفش مي‌كنيد. داریم به جاهاي خوب ماجرا مي‌رسيم. دوست دارم عيني‌‌تر از زيبايي‌هاي نوشتن حرف بزنيد.

- وقتي يكي دو تا كار نوشتم، ديدم نوشتن دنياي بسيار بسيار جذابی است. هنوز هم همين اعتقاد را دارم. واقعا دلم مي‌‌خواهد اين را از ته دل به عنوان نظريه خودم اعلام كنم؛ نوشتن آن قدر هنرمندانه و سرشار از خلاقيت است كه اساسا قابل قياس با كارگرداني نيست. اول باید گفت فوق‌العاده كار سختي است. چون شما با تعدادي آدم و زندگي‌هاشان روبه‌رو هستی كه اصلا موجوديت ندارند و شما بايد تك‌تك‌شان را بسازيد و خلقشان كنيد. ولي در كارگرداني، بیست- سي تا آدم با شما كار مي‌كنند كه هر كدام زنده اند، حضور دارند و كار خودشان را بلدند و تو آن ها را مديريت مي‌كني تا به سمت و سوي سليقه و نگاه و خواسته خودت برساني. از منظر هنري، نوشتن خلاقانه تر است. حتی در فيلم نامه علي‌رغم اين كه باید نگاه فني و تجاري هم به آن داشته باشی، وگرنه به مشكل بر مي‌‌خوري. وقتي شروع مي‌كني به نوشتن و طرح هم از خودت باشد، با عرصه‌اي روبه‌رويي كه فقط در خیال و ذهن شما است. به نظرم اداره 5 تا آدم روي كاغذ بسيار سخت‌تر از اداره همه آدم های اطراف دوربین است. نوشتن فوق‌العاده هم جذاب است. چون وارد دنيايي مي‌شوي كه به هر چيزي كه دست مي‌زني، موجوديت پيدا مي‌كند. وقتي کار تمام مي‌شود، احساس می کنی به چیزی که مطلقا نبوده، هستی بخشیده ای.

  در دوره قبلي كارگرداني يا حالا كه دوباره كارگرداني را شروع كرده‌ايد، همان حساسيت‌‌هايي را كه درباره فیلم نامه های خودتان دارید، در مورد فيلم نامه‌هاي ديگران هم قائليد؟

- بله، همين كار آخر را وقتی مي‌خواستم چند سكانسش را تغيير بدهم، به خود نویسنده فیلم نامه گفتم این کار را انجام بدهد. دلايلش را هم گفتم و با هم به توافق رسيديم. مي‌خواستم با نگاه خودش اين را بكند. گرچه او اصلا ناراضي نبود كه خودم بنويسم. از این که کارگردان فیلم نامه اش، یک فیلم نامه نویس است، اظهار رضایت می کرد. در مورد فیلم نامه های خودم سر خيلي از كارها به كارگردان‌ها گفته‌ام كه اگر خواستند چيزي را عوض كنند، بهم بگويند. گذشته از این که نسبت به کار متعهدم، علاقه‌مندم كه اين اتفاق توسط من بيفتد. چون مي‌دانم مثلا اگر فلان قسمت ساختمان فيلم نامه را برداري يا عوض كني، كجاي كار آسيب مي‌بیند و کدام نقاط دیگر فیلم نامه هم بايد تغيير كند.

  متاسفانه خيلي وقت‌‌ها اين هماهنگي اتفاق نمي‌افتد.

 سينما هنري نيست كه بشود شخصي درباره‌اش تصميم گرفت. فيلم نامه‌نويس هم نمي‌تواند اين جوري باشد. براي همين است كه مي‌گويم در مرور پرونده‌كاري، جدا از ارزش‌گذاري فرهنگي، بايد از نظر فني و حرفه‌اي هم ارزش‌گذاري كرد و ارزش‌گذاري فرهنگي بخشي از بحث ارزش گذاری کلی است. اين اشتباه است كه هميشه دنبال خلق شاهكار باشیم. این یعنی محدود کردن تولید. این طوری نمی شود به یک سینمای قدرت مند حرفه ای در سطح ارائه و رقابت در خارج از مرزها رسید.

 حالا دليل چرخش دوباره‌تان به سمت كارگرداني چيست؟

- واقعيتش نوشتن براي من خيلي فرساينده است. با این که فيلم نامه‌نوشتن را خيلي دوست دارم، واقعا خودم را نويسنده حرفه‌اي نمي‌دانم. دیگر این که خودم را بيش تر آدم اجرايي مي‌دانم تا كسي كه بايد با شرايط پشت ميز نشيني کنار بیاید. نوشتن كار سختي است. مخصوصا برای من که خيلي با دقت و با حوصله كار مي‌كنم. براي اين كار بايد جسم آرامي داشته باشي. شور و تحرك كارگرداني، خستگي‌هاش را برطرف مي‌كند. ضمن اين كه بده بستان‌هاش با تمركز فشرده و طولاني‌مدت و تنهایی نوشتن تفاوت دارد. با این حال خيلي دوست دارم فرصتي باشد و داستاني را كه خودم دلم مي‌خواهد، بنويسم. مدت‌هاست كه فرصت خواندن يا فيلم ديدن نداشته ام، فرصت بررسي و بازيابي و بازسازي نداشته ام.

برای نوشتن اول از كجا شروع مي‌كنيد؟ از طرح و خلاصه شروع مي‌كنيد تا به فيلم نامه برسيد؟

- روش ها متفاوت است. من در اين مورد هم غيرحرفه‌اي عمل مي‌كنم. به همه هنرجوهايم توصيه مي‌كنم كه روي كاغذ فكر كنند، ولي خودم اين كار را نمي‌كنم. اول فكرهايم را كامل مي‌كنم و بعد شروع مي‌كنم به نوشتن. وقتي فيلم نامه را شروع مي‌كنم، همه جزيياتش در ذهنم هست. براي همين است كه مي‌گويم من مختصات يك نويسنده حرفه‌اي را ندارم. در كارگرداني هم كاركرد ذهني برايم خيلي مهم است. به اين شيوه عادت كرده‌ام.

 با این حالی که از خودتان توصیف می کنید، برای نوشتن سریال ها چه جوری تاب می آورید؟

- يك سريال 26 قسمتي نوشتم براي خانم پوران درخشنده كه حدود 2 سال طول كشيد. ولي الان كه تصورش را مي‌كنم، مي‌بينم مطلقا نمي‌توانم. نه وقتش را دارم و نه آمادگي‌اش را. به نظرم حتما بايد تيمي كار کرد. مخصوصا با كساني كه جوري با همراهي خودم فيلم نامه‌نويس شدند. هنرجوياني كه در تكامل كارشان همراهشان بودم و بعضي‌هايشان الان فيلمنامه‌نويس حرفه‌اي شده‌اند.

 چند تا از آن ها را که حرفه ای شده اند، اسم مي‌بريد؟

- از کلاس ها و شورای حوزه، عليرضا كاظمي‌پور و سعید رحمانی بودند که حالا از موفق ترین نویسندگان تلویزیون هستند. همین طور حسين مثقالي، جميله دارالشفايي، حامد افضلی، پریسا مجتبوی. چند تايشان هم در مطبوعات سينمايي خیلی موفق شدند، مثل سحر عصرآزاد. در كلاس ها بين آن همه آدمي كه مي‌آمدند، تعداد كمي فيلم نامه‌نويس شدند و خوش حالم آن ها با من كلاس داشتند يا در شوراهايي كه من اداره می کردم، عضو بودند. مثلا با عليرضا كاظمي‌پور تعدادي كار نوشتيم كه بعضي‌هاش به نتيجه رسید و بعضی هاش هم نه. کلا خيلي دوست داشتم اين جور آدم‌‌ها به عرصه حرفه‌اي برسند.

فکر می کنید چرا كار گروهي روی فيلم نامه در سينما و تلويزيون ما خیلی اتفاق نمي‌افتد؟ گرچه مثل «ميوه ممنوعه» وقتي اين اتفاق مي‌افتد، نتيجه خيلي درخشاني دارد.

- كلا هنوز خيلي براي كار گروهي آمادگي نداريم. كار گروهي هم اگر تضمين مالي نداشته باشد، تداوم پيدا نمي‌كند. شرايط،‌ آدم‌ها را از هم جدا مي‌كند. ضمن اين كه خيلي وقت‌ها شرايط مالي كار است كه دوستان را وادار مي‌كند تنهايي يا نهايتا دونفره كار كنند.

 از چه سالي تدريس مي‌كنيد؟

- تقريبا از همان سالي كه رفتم حوزه. حدودا سال 73. اساسا تدریس، ارزش مند و دوست داشتنی است.كلاس‌ها خيلي برايم خوب بود و خيلي دوستش داشتم. خيلي خسته‌كننده است، ولي ذهن را زنده و به روز مي‌كند. الان خيلي از تهيه‌كننده‌ها و كارگردان‌ها براي خودشان تيم درست كرده‌اند و به صورت گروهي طرح و فيلم نامه توليد مي‌كنند. حاصل اين کار، مفیدتر از شوراهاي بررسي است. شوراهاي بررسي فيلم نامه هم دقیق تر و تخصصی تر شده اند.آموزش فیلم نامه نویسی هم دقیق تر و تخصصی تر و به عبارتی آکادمیک تر شده. در نگاه کلی به نظر مي‌رسد مسير تکاملی فیلم نامه، درست است. ولي اين كه حاصل كار چيزي نيست كه ما دلمان مي‌خواهد، شايد به نگاه نگران و محتاط فرهنگي ما برمي‌گردد كه نمي‌دانم چقدر درست يا غلط است و قضاوتش با من نيست. اما به نظر می رسد احتیاط بیش از حد باعث می شود دایره نگاه به مسائل مختلف محدود بشود و يا نگاه در سطح باقي بماند.

وضعيت تدريس الان چطور است؟

- فعلا دارم دو جا تدريس مي‌كنم. مدرسه كارگاهي فيلم نامه‌نويسي حوزه هنري و دانش گاه سوره. چند بار هم به موسسات خصوصي رفتم. ولي حقيقتش نتوانستم ادامه بدهم. چون دیدم آدم‌ها بي‌ضابطه وارد مي‌شوند يا خود آموزش گاه نگاه جدي‌اي به قضيه ندارد و اگر هم دارد، چون هنرجویان به يك آموزش متداوم متصل نمي‌شوند، زياد حاصل خوبي ندارد و بچه‌ها نتيجه‌اي نمي‌گيرند. من هم جايي كه نتوانم از كارم نتيجه بگيرم، بهتر است نباشم. سعي مي‌كنم كلاس‌هاي دانش گاه را هم براساس نوشته های بچه‌ها پيش ببرم تا اصول را بهتر ياد بگيرند. به نظرم تكامل تجربی و عملی برای رسیدن به يك محصول ادبي- هنري خيلي مهم است. مهم تر از این که چقدر فيلم نامه‌نويسي بلدي يا ادبيات مي‌داني این است که چقدر آدم ها و زندگی شان را می شناسی. گذشته از همه این حرف ها هیچ آکادمی و آموزش گاهی در هیچ جای دنیا نمی تواند هنرمند تولید کند. تعداد قابل توجهی از شاخص‌ترين آدم های سينماي ما دوره آكادميك نگذرانده‌اند. استعداد و خلاقیت هتری را نمی شود به آدم ها اضافه کرد. يعني كسي رشد مي‌كند كه ذوق و استعداد دارد و كار مي‌كند. چه در آموزش و چه در تجربه. نه كسي كه فلان واحد را پاس كرده.

کدام رشته های دیگر را در سینما تجربه کرده اید؟

- یک تجربه کوتاه بازیگری دارم با فریدون گله در دوران دانش جویی و دو تجربه با ابوالقاسم معارفي در سال های اول دهه 60.

 چرا ادامه اش نداديد؟

- نمی دانم. استانیسلاوسکی می گوید: آیا در خودتان عاشق هنر هستید یا در هنر، عاشق خودتان؟

 شما آدم تجربه گرایی هستید. بازيگوشي‌هاي ديگر چی؟

- با موسیقی هم سال ها پیش آشنا شدم و دوستی مان هنوز هم کم و بیش مخصوصا در زمان های کمیاب فراغت ادامه دارد.

گفتگو با فریدون فرهودی

فریدون فرهودی که یکی از هنرمندانی است که در زمینه فیلمنامه:دختری با کفشهای کتانی،تکیه بر باد،حس پنهان،ساحره،کلاهی برای باران و...را به یادگار گذاشته است و پس از سالها چندین فیلم را کارگردانی کرده  

در حال حاظر سینما و تلویزیون در چه مسیری یه سر میبرند

- فكر مي‌كنم به طور كلي مسير رو به رشد و مثبتي دارد. سينما و تلويزيون مميزی ‌هاي خاص خودشان را دارند كه بخشي از آن ها منطقي است و بخشي هم نه. ولي در كل بررسي فيلم نامه دارد مسير بهتری را طي مي‌كند. مثلا اگر تله فيلم‌ها را با تله‌فيلم‌هاي 2 سال پيش مقايسه كنيم، مي‌بينيم که خيلي بهتر شده اند. در سينما هم همين‌طور. اصلا مدعي موفقيت فيلم نامه‌ها نيستم. ولي مدعي بهبود فني آن ‌ها چرا. از طرف ديگر جايگاه فيلم نامه‌نويسي به خصوص در سينما سرعت رشد بيش تري دارد. یادمان باشد فيلم نامه‌نويسي در سينماي ما شاخه تعريف شده‌اي نبوده. بنا به پسند روز چيزهايي می نوشتند و فيلم برداري می کردند. بيش تر اجرا و كارگرداني مهم بوده. ستاره‌هاي سينما هم تعيين‌كننده بودند. ولي فكر مي‌كنم الان قدر و منزلت اين حرفه آن قدر شناخته شده هست كه هر كس مي‌خواهد كار كند، حداقل با يكي دو تا فيلم نامه‌نويس مشاوره مي‌كند. همین يعني اين حرفه دارد به عنوان يك راس مستقل تولید سینمایی شناخته مي‌شود. كانون فيلم نامه‌نويسان در اين مورد خيلي سهيم بوده و فعاليت خوبي داشته و توانسته در مجمع خانه سينما و در بين حرفه‌هاي مختلف سينما جاي خوبي براي خودش پيدا كند.

 از نظر اقتصادی چه رویدادی در فیلمنامه رخ داده؟

 - از منظر اقتصادي هم فيلم نامه‌نويسي مسیر امیدوار کننده ای را طی می کند. البته زمان مي‌برد تا این حرفه به جايگاه واقعي‌اش برسد.

  آیا مشکل سینما فیلمنامست؟

 - بله،  من هم مي‌گويم اشكال سينماي ما فيلم نامه است، ولي فقط فيلم نامه‌نويسي نيست. مشکل خواندن و درک فيلم نامه، مشكل كارگرداني، مشکل بازی و مشكل توليد فيلم نامه هم هست. تهيه‌كننده‌ ای که از گوشه و كنار كارش مي‌زند براي رسیدن به هزينه كم تر، كارگردانی که به دلايل مختلف غلط کارگردانی می کند، بازیگری که به اشتباه سعي مي‌كند فيلم نامه را به خودش نزديك كند و نه خودش را به فيلم نامه، همه و همه به نوعی بخشی از مشكلات فيلم نامه هستند.

البته مشكل فيلم نامه‌نويس و درست نوشتن، شناخت زندگي و چيزهاي ديگر مثل ممیزی هم هست. پس مشكل ما مشكل ارتباط حرفه های مختلف سينما با موضوعي به نام فيلم نامه است. ما اصولا متن تصويري را خيلي خوب درك نمي‌كنيم. مگر چند سال است متن نمايشی مي‌نويسيم؟ چقدر تاريخ نمايش داريم؟ چقدرش مكتوب است؟ چقدر ادبيات داستاني داريم؟ توليد فعلی ادبيات داستاني ما اصلا قابل قياس نيست با كشورهايي كه ادبيات داستاني نيرومندي دارند.

 پس اینهمه ادبیات داستانی تکلیفش چه میشود؟

  - فكر مي‌كنم خيلي كم تر از آني است كه بايد باشد. ادبيات ما بيش تر منظوم و تغزلي است.

 یادم هست چندینبار در کارگاهها و جلسات گفتید داستان باید 3بعدی صرف بشود فکر نمیکنید داستانهای ما تاحدودی به آن نزدیک اند.

 - وجه تغزلي و عاشقانه و عارفانه‌اش غالب است و البته ارزش و زيبايي‌ و حسنش هم به همين است. ولي بايد بپذیریم سوفوكل و شکسپیر نداريم. تاريخ نمايشي غرب، شکل گرفته و مداوم است. در داستان نویسی با وجود گذشت چند دهه هنوز کسی در حد و اندازه هدایت نداریم. شاید دلیلش كميت پايين توليد باشد. سال‌ها می گذرد تا يك رمان یا مجموعه داستان خوب و ماندگار توليد بشود.

  با وجود همه این تفاصيل تعداد فيلم نامه‌نويس‌های ما هم كم است.

 - خب چون سينما توليد كمي دارد.

  با فیلمهای کم فروش چه باید کرد.

  مشکلات اكران، بحث دیگری است. ضمن اين‌كه تعداد زیادی از فيلم نامه‌ها را خود كارگردان‌ها می نویسند و تعدادی هم تکرار فیلم هایی است که قبلا ساخته شده و تولید کننده نیاز چندانی به فیلم نامه نویس حرفه ای احساس نمی کند. درست است كه تعداد فيلم نامه‌نويسان فعال سينماي ما محدود است. ولی ميزان درآمدشان غالبا پايين است. همه هميشه مشغول به كار نيستند. در نتيجه درگير كارهاي ديگري مي‌شوند تا زندگي‌شان بگذرد و براي همين تبعات اين درگيري آن ها را از اين عرصه دور مي‌كند. فيلم نامه‌نويسان زيادي را می توانید پيدا كنيد كه در طول 5 ــ 4 سال هيچ فیلم نامه ای نمي‌نويسند.

 تلویزیون که دارد خوب تولید میکند.

 - بله، تولید گسترده تلويزيون دارد كمك مي‌كند. اولش به همين رشد اشاره كردم. تلويزيون توليد بالايي دارد كه باعث می شود فيلم نامه‌نويسان و همین طور سایر صنوف سینمایی پرکارتر باشند و اين خيلي اميدواركننده است. به همين نسبت، نگاه به فيلم نامه هم در این رسانه دارد شكل بهتری مي‌گيرد و فني‌تر مي‌شود. ولي در سينما چند فيلم نامه‌نويس داريم؟ چند تا از فيلم‌ها را فيلم نامه‌نويسان مستقل و حرفه‌اي نوشته‌اند؟

 حظور فیلمنامه نویسان و سینماگران  از نظر شما در تلویزیون مثبت است؟

 - بله.

ممکن است بخشي از خصوصيات و ويژگي‌هاي سينما آن جور كه بايد و شايد نتواند در مدیوم تلويزيون بروز پيدا كند. چون بعضی از معیارهايي كه در سينما ارزش حساب مي‌شود، در تلویزیون ارزش به حساب نمي‌آید يا اصلا نبايد بیاید. شما چطور به اين قضيه نگاه مي‌كنيد؟

  من مدعي نيستم كه همه بايد براي تلويزيون كار كنند یا نکنند. ولی نمی شود از تلویزیون خواست که تولید نکند. مشکل سینما این طوری حل نمی شود. به هر حال سینما قادر به تامین اشتغال دست اندرکارانش نیست. یعنی بهتر است عده قابل توجهی از بر و بچه های سینما بی کار باشند، ولی برای تلویزیون تولید نکنند؟

 داريم درباره سیری كه در سينما و تلويزيون طي مي‌شود، حرف مي‌زنيم.

  محدودیت تولید سينماي حرفه ای ریشه های متعددی دارد. من نمي‌دانم شما در قياس با كجا مي‌گوييد توليد سينماي ما بالاست. سينماي ما بايد بتواند براي فيلم نامه‌نويس‌ها و كارگردان‌ها و بقیه صنف ها ميدان كار فراهم كند. ولی ما هميشه تعدادي آدم در سايه داريم. البته خیلی ها هم به اشتباه وارد این حرفه شده اند. دوست و آشنايي داشته‌اند و با توصیه ای آمده اند و حالا هم مدعی حق حضور و اشتغال هستند. اشاره من به اهمیت معیار تخصص برای ورود به سینما است. در عین حال نوشتن عرصه‌اي نيست كه شما بتوانید آدم ها را از حضور و کار در آن منع کنید. من به‌ عنوان يك آدم غيرحرفه‌اي قلم و كاغذ برمي‌دارم و فيلم نامه‌اي مي‌نويسم و در بانك فيلم نامه هم ثبت مي‌كنم و يكي ديگر هم پيدا مي‌شود كه آن را ازم مي‌خرد. پس بي‌حساب و كتاب بودن هم در بی کاری یا کم کاری تعدادی از آدم‌هايي كه در اين حرفه شاغل هستند، دخيل است.

  خانه سینما در این مورد کاری انجام نمي‌دهد؟

 - خانه سینما قدرت اجرایی کافی ندارد. باید آن‌قدر امكان تولید و تنوع اكران داشته باشيم كه اكثريت فعال باشند. حالا وقتي اين امكان فراهم نيست، چه بهتر كه این آدم ها وارد عرصه تولید تلويزيون بشوند. اين کار به ارتقاي تولید تلويزيون هم كمك مي‌كند. به هر حال سينمايي‌ها نگاه فیلم سازی و تخصصی تری دارند.

  اما این نکته هم وجود دارد که سينمايي‌ها وقتي برای تلويزيون کار می سازند، درست یا غلط مغلوب مديومي می شوند كه در آن كار مي‌كنند؟

- خب طبیعی است که کسی وقتي براي تلويزيون كار مي‌كند، معيارهاي آن را هم در‌نظر بگيرد. ولي این آدم وقتي برگشت، بايد بتواند با معيارهاي سينما هم کار كند. اگر نمی تواند و مغلوب معيارها مي‌شود و نوع و جنس کار از كنترلش خارج مي‌شود، تلويزيون مقصر نيست. البته این خطر احتمالی بیش تر متوجه کارگردان و فیلم نامه نویس است، نه بقیه حرفه ها.

 بحث اين است كه در حال حاضر رسانه غالب، تلويزيون است که ذائقه مخاطب را با معيارهاي خودش پرورش مي‌دهد و مخاطبش هم به همین ها عادت مي‌کند. كارگردان و تهيه كننده سینمایی هم براي اين‌كه از اين فرصت استفاده كند، سعي مي‌كند كارش را هم با همان ملاك‌‌ها و معيارها تولید کند. نمونه‌اش این است كه ستاره های سريال‌هاي 90 شبي رفته‌اند روي سردر سينماهاي ما. داستان ها هم کم و بیش همان است. حاصلش سينمايي است كه خيلي حرفي براي گفتن ندارد.

 - دليلش را نباید آن جا جست‌و‌جو نكنيد. شما اين مشکل را ناشي از نوع نگاه تلويزيون به تولید فیلم مي‌دانيد؟

  نظر شما را مي‌‌خواهم بدانم.

 - من اين‌جوري فكر نمي‌كنم. در همه جاي دنيا بعضي از بازيگران و فيلمسازان و تهيه‌كنندگان تلويزيوني جذب سينما مي‌شوند. خيلي از آدم‌هاي معتبر سينمايي در جاهاي مختلف دنيا براي تلويزيون و حتی راديو هم توليد مي‌كنند. بخشی از این ماجرا برمی گردد به توان خود آدم‌ها. من شاخه‌هاي حرف شما را جداجدا می بينم. سينماي حرفه ای ما اگر سينماي نازلي مي‌شود، به اين ربطي ندارد كه اين آدم‌ها از كجا آمده‌اند. چيزي كه از سينما خواسته مي‌شود، باید دریچه نگاه به این مشکل باشد. هم از طرف مردم و هم از طرف مميزي. مدعي نيستم كه از فيلم‌هاي خوب فرهنگي حمايت نمي‌شود. با بعضي فيلم‌هاي خاص هم كار ندارم. مهم سينماي داستان‌گوي حرفه‌اي تجاري است. فيلمی که هم بتواند با مردم ارتباط برقرار كند و هم حرفي براي  گفتن داشته باشد. اين سینما است كه مي‌تواند گردش سرمايه سينماي ايران را گسترش بدهد. اما اين سينما الان ترجيح مي‌دهد كم‌تر وارد مسائل مهم و پیچیده بشود و خيلي راحت از كنارشان عبور كند. وقتی حتی در یک دوره کوتاه، ممیزی و کانالیزه کردن تولید دچار افراط و اشتباه شود، تا مدت ها بعد تهيه‌كننده براي اين كه نگران برگشت پولش نباشد، ترجيح مي‌دهد كه در محدوده تعریف شده قبلی باقی بماند. سینما اگر نتواند شوخی یا جدی به آدم ها و شغل ها و قشرهای مختلف جامعه و معضلات و پدیده ها به صورت عمیق بپردازد، از باورپذیری و علاقه مخاطب محروم می شود و از مردم عقب می ماند. اين ها قبل از هر چيز به مديريت فرهنگي مربوط است.

 پس شما همه چيز را به حواشی مربوط مي‌دانيد.

 - همه چيز به هم مربوط است. من وقتي مي‌بينم نمي‌‌توانم راحت روی مساله‌اي کار كنم، واردش نمي‌شوم. در مورد کارگردان و تهیه کننده هم این نکته صدق می کند. امیدوارم به این موضوع، دقیق تر و جدی تر پرداخته شود. در مورد تفاوت تولید در سینما و تلویزیون، با شناخت این تفاوت، می توان در هر دو عرصه کار کرد. اگر نمی توانم اين ها را از هم جدا كنم، مشكل من است. حالا اين‌كه چقدر نگاه سينما يا تلويزيون درست است، مطلب ديگري است. ولي اين كه سينمايي‌ها  در حوزه تلويزيون هم كار مي‌كنند يا برعكس، چيز تازه‌اي نيست و در همه جاي دنيا متداول است.

  می شود همین اتفاق را در كارهاي خود شما هم پی گیری کرد. اولین فيلم نامه‌هاي شما «ساحره» و «دختري با كفش‌هاي كتاني» است و آخرین هاش «پاپيتال» و «كلاهي براي باران». در فاصله 77 تا 87 چه اتفاقی افتاده که شکل نوشته های شما این قدر تغییر کرده؟

- دلايل متعددی دارد. قبلا اشاره کردم که تولید سینمای حرفه ای تحت تاثیر عوامل متعددی است: گرایش و سلیقه بیننده، سمت و سوی نظارتی و شرایط و حال و هوای عمومی جامعه. شکل و شرایط تولید هم تعیین کننده است. مثلا فیلم نامه «ساحره» بسیار خوب و موفق از کار درآمده بود، ولی فیلمش کار موفقی نبود. من ترجیح می دهم در مورد فیلم نامه هایم صحبت کنم، نه فیلم هایی که از روی آن ها ساخته شده. البته شما فیلم ها رادیده اید و فیلم نامه ها را نخوانده اید. این مشکل همیشه برای فیلم نامه نویس ها هست. گاهی تفاوت فیلم و فیلم نامه حیرت انگیز است. ممکن است فیلم نامه نابود شده باشد. شاید هم نجات پیدا کرده باشد. البته احتمال دوم، معمولا یک درصد است! به هر حال فیلم نامه های اخیر من، چه از نظر مفهومی و چه از نظر فنی، مطلقا کم تر از «دختري با كفش‌هاي كتاني» و «ساحره» نیستند. از نظر فنی که بعضا بهترند.

  یعنی حتی «كلاهي براي باران» هم از نظر شما قابل دفاع است؟

 - قطعا از بهترین کارهای من است. منظورم فیلم نامه«كلاهي براي باران» است، نه فیلمش.

 مجبورم اين سوال را خيلي رك بپرسم: اصلا به نظر شما «كلاهي براي باران» فيلم ارزش مندي است؟

- فیلم اگرچه در اکران موفق بود، ولی از دید من یک ماکت کوچولو شده و ناقص بود، مخصوصا در مفهوم و شخصیت. در ضمن یادتان باشد «كلاهي براي باران» فیلمی بر مبنای فیلم نامه است و «دختري با كفش‌هاي كتاني» فیلمی با اتکا بر موضوع و کارگردانی. بگذارید یک خاطره جالب برایتان بگویم: آن موقع فیلم ها در ارشاد ارزش یابی می شدند و درجه می گرفتند و این فیلم درجه جیم گرفته بود. حتی بعضی ها به رسول توصیه کرده بودند آن را نسازد. وقتی فیلم ساخته شد، در جشن خانه سینما جایزه بهترین فیلم نامه را گرفت. سینما هم عالمی دارد، نه؟

فيلمي بر مبناي فيلم نامه يعني چي؟

- يعني نقطه اتكاي«كلاهي براي باران» فيلم نامه است. در «دختري با كفش‌‌هاي كتاني» اگرچه دونفر روي فيلم نامه كار كرده بوديم و خيلي خوب شده بود و خيلي هم خوب ساخته شد، اما مهم ترین امتیازش  طرح و موضوعش بود که متعلق به خود رسول بود.«كلاهي براي باران» با آن دقت ساخته نشد، كوچك و كم هزينه كار شد. اگر دقیق ساخته مي‌شد، صرفا يك كمدي نبود. فيلم شادي بود كه معنا و مفاهيم خيلي ارزش‌مندي داشت. فیلم نامه «پاپيتال» هم موقعیت .«كلاهي براي باران» را دارد. همین طور «حس پنهان» که هنوز فیلمش را ندیده ام. اشاره ام به فیلم نامه ها است.

 در ادامه صحبت قبلی، فكر مي‌كنيد دليل اصلي اين مشكلات كجاست؟

- نفهميدن فيلم نامه معضل عظيمي است در سينماي ما. اكثر فيلم نامه‌هايي كه من نوشته‌ام، براي توليد فيلم‌‌هايي است بر مبناي فيلم نامه. نوشته‌هاي دقيقي است كه بايد براساس همان چيزي كه نوشته شده توليد بشود. با اين نگاه ارزش‌گذاري فني، فيلم نامه «كلاهي براي باران» فيلم نامه بسيار خوبي است.

با ارزش‌گذاري فرهنگی به نظرتان فيلمفارسي نيست؟

- با فيلم كاري ندارم، دارم از فيلم نامه خودم حرف مي‌زنم. چون فيلم نامه خيلي با فيلم متفاوت است.

وقت بگذارید و فیلم نامه را بخوانید، بعد حرف می زنیم. جدا از این نکته، موفقیت در اکران شاید مهم ترین معیار در ارزیابی تولید در سینمای حرفه ای است. نظر مردم تعییت کننده تر از نظر من و شما است. در همه جای دنیا، نه فقط ایران. سینما زبان خاص خودش را دارد. بیننده تظاهر و تحمیل را نمی پذیرد، از جمله تظاهر و تحمیل فرهنگی را.

فیلم نامه نویسی برایتان از کجا شروع شد؟

- من یک دوره‌ كارگرداني مي‌كردم که به جز اولین کارم که يك فيلم يك ساعته 16 ميليمتري براي تلويزيون بود، فيلم نامه هيچ كدامش مال خودم نيست. آن موقع من اساسا فيلم نامه نمي‌نوشتم. در آن دوره چندتا سریال ساختم.

يعني اصلا در حال و فضاي نوشتن نبوديد؟

- اصلا. پس از آن دوره، چندین سال هم فيلم نامه نوشته‌ام براي ديگران. حالا دنبال اين هستم كه اين دو تا را با هم تلفيق كنم. هر كدام از 2 مرحله قبلی برايم تجربه خاصي بود. البته فيلم نامه آخرين تله فيلمي را كه همين زمستان گذشته ساختم، خودم ننوشته ام.

 معمولا رسم است که همه سعی می کنند در هر جایی که هستند، خودشان را به جایگاه کارگردانی برسانند. خیلی جالب است که بدانم شما چه طور از كارگرداني به فيلم نامه نويسي رسيديد؟

-  قبلا چيزهاي پراكنده‌اي مثل شعر و داستان براي خودم مي‌نوشتم. گفتم که فيلم نامه اولين فيلم را هم خودم نوشتم. ‌آن موقع برای تلويزيون كار مي‌كردم و بعضی وقت ها خيلي احساس فرسودگی می کردم. چون بعضي از فيلم نامه‌هايي را كه می ساختم، دوست نداشتم. برای همین شروع كردم به نوشتن طرح‌هاي خودم كه از بينشان طرح يك سريال 20 قسمتي درآمد كه دوستش دارم، ولی هنوز به جايي ارائه‌اش نكرده‌ام. بعد هم «ساحره» را نوشتم براساس داستاني از هدايت. هر چه بيش تر كار كردم، اين تخصص را بيش تر شناختم. بعد هم درگير كلاس و تدريس شدم. از من می خواستند برایشان بنویسم، من هم می نوشتم. ولی در ابتدا قصدم اين نبود كه براي ديگران فيلم نامه‌ بنویسم. مي‌‌خواستم براي خودم بنويسم.

 خيلي جالب است كه با وجود اين كه فضاي ذهني‌تان فضاي نوشتن نبوده، يكهو در همچنين شرايطي قرار گرفته‌ايد. افتادن در كارگرداني خيلي معمولي‌تر و روتين‌تر است تا قرار گرفتن و هماهنگ شدن با فضاي نوشتن. آن هم با فضاي كارگردان سالاري كه خود شما توصيفش مي‌كنيد. داریم به جاهاي خوب ماجرا مي‌رسيم. دوست دارم عيني‌‌تر از زيبايي‌هاي نوشتن حرف بزنيد.

- وقتي يكي دو تا كار نوشتم، ديدم نوشتن دنياي بسيار بسيار جذابی است. هنوز هم همين اعتقاد را دارم. واقعا دلم مي‌‌خواهد اين را از ته دل به عنوان نظريه خودم اعلام كنم؛ نوشتن آن قدر هنرمندانه و سرشار از خلاقيت است كه اساسا قابل قياس با كارگرداني نيست. اول باید گفت فوق‌العاده كار سختي است. چون شما با تعدادي آدم و زندگي‌هاشان روبه‌رو هستی كه اصلا موجوديت ندارند و شما بايد تك‌تك‌شان را بسازيد و خلقشان كنيد. ولي در كارگرداني، بیست- سي تا آدم با شما كار مي‌كنند كه هر كدام زنده اند، حضور دارند و كار خودشان را بلدند و تو آن ها را مديريت مي‌كني تا به سمت و سوي سليقه و نگاه و خواسته خودت برساني. از منظر هنري، نوشتن خلاقانه تر است. حتی در فيلم نامه علي‌رغم اين كه باید نگاه فني و تجاري هم به آن داشته باشی، وگرنه به مشكل بر مي‌‌خوري. وقتي شروع مي‌كني به نوشتن و طرح هم از خودت باشد، با عرصه‌اي روبه‌رويي كه فقط در خیال و ذهن شما است. به نظرم اداره 5 تا آدم روي كاغذ بسيار سخت‌تر از اداره همه آدم های اطراف دوربین است. نوشتن فوق‌العاده هم جذاب است. چون وارد دنيايي مي‌شوي كه به هر چيزي كه دست مي‌زني، موجوديت پيدا مي‌كند. وقتي کار تمام مي‌شود، احساس می کنی به چیزی که مطلقا نبوده، هستی بخشیده ای.

  در دوره قبلي كارگرداني يا حالا كه دوباره كارگرداني را شروع كرده‌ايد، همان حساسيت‌‌هايي را كه درباره فیلم نامه های خودتان دارید، در مورد فيلم نامه‌هاي ديگران هم قائليد؟

- بله، همين كار آخر را وقتی مي‌خواستم چند سكانسش را تغيير بدهم، به خود نویسنده فیلم نامه گفتم این کار را انجام بدهد. دلايلش را هم گفتم و با هم به توافق رسيديم. مي‌خواستم با نگاه خودش اين را بكند. گرچه او اصلا ناراضي نبود كه خودم بنويسم. از این که کارگردان فیلم نامه اش، یک فیلم نامه نویس است، اظهار رضایت می کرد. در مورد فیلم نامه های خودم سر خيلي از كارها به كارگردان‌ها گفته‌ام كه اگر خواستند چيزي را عوض كنند، بهم بگويند. گذشته از این که نسبت به کار متعهدم، علاقه‌مندم كه اين اتفاق توسط من بيفتد. چون مي‌دانم مثلا اگر فلان قسمت ساختمان فيلم نامه را برداري يا عوض كني، كجاي كار آسيب مي‌بیند و کدام نقاط دیگر فیلم نامه هم بايد تغيير كند.

  متاسفانه خيلي وقت‌‌ها اين هماهنگي اتفاق نمي‌افتد.

 سينما هنري نيست كه بشود شخصي درباره‌اش تصميم گرفت. فيلم نامه‌نويس هم نمي‌تواند اين جوري باشد. براي همين است كه مي‌گويم در مرور پرونده‌كاري، جدا از ارزش‌گذاري فرهنگي، بايد از نظر فني و حرفه‌اي هم ارزش‌گذاري كرد و ارزش‌گذاري فرهنگي بخشي از بحث ارزش گذاری کلی است. اين اشتباه است كه هميشه دنبال خلق شاهكار باشیم. این یعنی محدود کردن تولید. این طوری نمی شود به یک سینمای قدرت مند حرفه ای در سطح ارائه و رقابت در خارج از مرزها رسید.

 حالا دليل چرخش دوباره‌تان به سمت كارگرداني چيست؟

- واقعيتش نوشتن براي من خيلي فرساينده است. با این که فيلم نامه‌نوشتن را خيلي دوست دارم، واقعا خودم را نويسنده حرفه‌اي نمي‌دانم. دیگر این که خودم را بيش تر آدم اجرايي مي‌دانم تا كسي كه بايد با شرايط پشت ميز نشيني کنار بیاید. نوشتن كار سختي است. مخصوصا برای من که خيلي با دقت و با حوصله كار مي‌كنم. براي اين كار بايد جسم آرامي داشته باشي. شور و تحرك كارگرداني، خستگي‌هاش را برطرف مي‌كند. ضمن اين كه بده بستان‌هاش با تمركز فشرده و طولاني‌مدت و تنهایی نوشتن تفاوت دارد. با این حال خيلي دوست دارم فرصتي باشد و داستاني را كه خودم دلم مي‌خواهد، بنويسم. مدت‌هاست كه فرصت خواندن يا فيلم ديدن نداشته ام، فرصت بررسي و بازيابي و بازسازي نداشته ام.

برای نوشتن اول از كجا شروع مي‌كنيد؟ از طرح و خلاصه شروع مي‌كنيد تا به فيلم نامه برسيد؟

- روش ها متفاوت است. من در اين مورد هم غيرحرفه‌اي عمل مي‌كنم. به همه هنرجوهايم توصيه مي‌كنم كه روي كاغذ فكر كنند، ولي خودم اين كار را نمي‌كنم. اول فكرهايم را كامل مي‌كنم و بعد شروع مي‌كنم به نوشتن. وقتي فيلم نامه را شروع مي‌كنم، همه جزيياتش در ذهنم هست. براي همين است كه مي‌گويم من مختصات يك نويسنده حرفه‌اي را ندارم. در كارگرداني هم كاركرد ذهني برايم خيلي مهم است. به اين شيوه عادت كرده‌ام.

 با این حالی که از خودتان توصیف می کنید، برای نوشتن سریال ها چه جوری تاب می آورید؟

- يك سريال 26 قسمتي نوشتم براي خانم پوران درخشنده كه حدود 2 سال طول كشيد. ولي الان كه تصورش را مي‌كنم، مي‌بينم مطلقا نمي‌توانم. نه وقتش را دارم و نه آمادگي‌اش را. به نظرم حتما بايد تيمي كار کرد. مخصوصا با كساني كه جوري با همراهي خودم فيلم نامه‌نويس شدند. هنرجوياني كه در تكامل كارشان همراهشان بودم و بعضي‌هايشان الان فيلمنامه‌نويس حرفه‌اي شده‌اند.

 چند تا از آن ها را که حرفه ای شده اند، اسم مي‌بريد؟

- از کلاس ها و شورای حوزه، عليرضا كاظمي‌پور و سعید رحمانی بودند که حالا از موفق ترین نویسندگان تلویزیون هستند. همین طور حسين مثقالي، جميله دارالشفايي، حامد افضلی، پریسا مجتبوی. چند تايشان هم در مطبوعات سينمايي خیلی موفق شدند، مثل سحر عصرآزاد. در كلاس ها بين آن همه آدمي كه مي‌آمدند، تعداد كمي فيلم نامه‌نويس شدند و خوش حالم آن ها با من كلاس داشتند يا در شوراهايي كه من اداره می کردم، عضو بودند. مثلا با عليرضا كاظمي‌پور تعدادي كار نوشتيم كه بعضي‌هاش به نتيجه رسید و بعضی هاش هم نه. کلا خيلي دوست داشتم اين جور آدم‌‌ها به عرصه حرفه‌اي برسند.

فکر می کنید چرا كار گروهي روی فيلم نامه در سينما و تلويزيون ما خیلی اتفاق نمي‌افتد؟ گرچه مثل «ميوه ممنوعه» وقتي اين اتفاق مي‌افتد، نتيجه خيلي درخشاني دارد.

- كلا هنوز خيلي براي كار گروهي آمادگي نداريم. كار گروهي هم اگر تضمين مالي نداشته باشد، تداوم پيدا نمي‌كند. شرايط،‌ آدم‌ها را از هم جدا مي‌كند. ضمن اين كه خيلي وقت‌ها شرايط مالي كار است كه دوستان را وادار مي‌كند تنهايي يا نهايتا دونفره كار كنند.

 از چه سالي تدريس مي‌كنيد؟

- تقريبا از همان سالي كه رفتم حوزه. حدودا سال 73. اساسا تدریس، ارزش مند و دوست داشتنی است.كلاس‌ها خيلي برايم خوب بود و خيلي دوستش داشتم. خيلي خسته‌كننده است، ولي ذهن را زنده و به روز مي‌كند. الان خيلي از تهيه‌كننده‌ها و كارگردان‌ها براي خودشان تيم درست كرده‌اند و به صورت گروهي طرح و فيلم نامه توليد مي‌كنند. حاصل اين کار، مفیدتر از شوراهاي بررسي است. شوراهاي بررسي فيلم نامه هم دقیق تر و تخصصی تر شده اند.آموزش فیلم نامه نویسی هم دقیق تر و تخصصی تر و به عبارتی آکادمیک تر شده. در نگاه کلی به نظر مي‌رسد مسير تکاملی فیلم نامه، درست است. ولي اين كه حاصل كار چيزي نيست كه ما دلمان مي‌خواهد، شايد به نگاه نگران و محتاط فرهنگي ما برمي‌گردد كه نمي‌دانم چقدر درست يا غلط است و قضاوتش با من نيست. اما به نظر می رسد احتیاط بیش از حد باعث می شود دایره نگاه به مسائل مختلف محدود بشود و يا نگاه در سطح باقي بماند.

وضعيت تدريس الان چطور است؟

- فعلا دارم دو جا تدريس مي‌كنم. مدرسه كارگاهي فيلم نامه‌نويسي حوزه هنري و دانش گاه سوره. چند بار هم به موسسات خصوصي رفتم. ولي حقيقتش نتوانستم ادامه بدهم. چون دیدم آدم‌ها بي‌ضابطه وارد مي‌شوند يا خود آموزش گاه نگاه جدي‌اي به قضيه ندارد و اگر هم دارد، چون هنرجویان به يك آموزش متداوم متصل نمي‌شوند، زياد حاصل خوبي ندارد و بچه‌ها نتيجه‌اي نمي‌گيرند. من هم جايي كه نتوانم از كارم نتيجه بگيرم، بهتر است نباشم. سعي مي‌كنم كلاس‌هاي دانش گاه را هم براساس نوشته های بچه‌ها پيش ببرم تا اصول را بهتر ياد بگيرند. به نظرم تكامل تجربی و عملی برای رسیدن به يك محصول ادبي- هنري خيلي مهم است. مهم تر از این که چقدر فيلم نامه‌نويسي بلدي يا ادبيات مي‌داني این است که چقدر آدم ها و زندگی شان را می شناسی. گذشته از همه این حرف ها هیچ آکادمی و آموزش گاهی در هیچ جای دنیا نمی تواند هنرمند تولید کند. تعداد قابل توجهی از شاخص‌ترين آدم های سينماي ما دوره آكادميك نگذرانده‌اند. استعداد و خلاقیت هتری را نمی شود به آدم ها اضافه کرد. يعني كسي رشد مي‌كند كه ذوق و استعداد دارد و كار مي‌كند. چه در آموزش و چه در تجربه. نه كسي كه فلان واحد را پاس كرده.

کدام رشته های دیگر را در سینما تجربه کرده اید؟

- یک تجربه کوتاه بازیگری دارم با فریدون گله در دوران دانش جویی و دو تجربه با ابوالقاسم معارفي در سال های اول دهه 60.

 چرا ادامه اش نداديد؟

- نمی دانم. استانیسلاوسکی می گوید: آیا در خودتان عاشق هنر هستید یا در هنر، عاشق خودتان؟

 شما آدم تجربه گرایی هستید. بازيگوشي‌هاي ديگر چی؟

- با موسیقی هم سال ها پیش آشنا شدم و دوستی مان هنوز هم کم و بیش مخصوصا در زمان های کمیاب فراغت ادامه دارد.

                                                                                           

 فریدون فرهودی که یکی از هنرمندانی است که در زمینه فیلمنامه:دختری با کفشهای کتانی،تکیه بر باد،حس پنهان،ساحره،کلاهی برای باران و...را به یادگار گذاشته است و پس از سالها چندین فیلم را کارگردانی کرده و حالا نیز در طالقان مشغول کار جدید خود در هر دو عرصه فعالیت میکند و هم اکنون با گروه خود درحال فیلمبرداریست  

در حال حاظر سینما و تلویزیون در چه مسیری یه سر میبرند

- فكر مي‌كنم به طور كلي مسير رو به رشد و مثبتي دارد. سينما و تلويزيون مميزی ‌هاي خاص خودشان را دارند كه بخشي از آن ها منطقي است و بخشي هم نه. ولي در كل بررسي فيلم نامه دارد مسير بهتری را طي مي‌كند. مثلا اگر تله فيلم‌ها را با تله‌فيلم‌هاي 2 سال پيش مقايسه كنيم، مي‌بينيم که خيلي بهتر شده اند. در سينما هم همين‌طور. اصلا مدعي موفقيت فيلم نامه‌ها نيستم. ولي مدعي بهبود فني آن ‌ها چرا. از طرف ديگر جايگاه فيلم نامه‌نويسي به خصوص در سينما سرعت رشد بيش تري دارد. یادمان باشد فيلم نامه‌نويسي در سينماي ما شاخه تعريف شده‌اي نبوده. بنا به پسند روز چيزهايي می نوشتند و فيلم برداري می کردند. بيش تر اجرا و كارگرداني مهم بوده. ستاره‌هاي سينما هم تعيين‌كننده بودند. ولي فكر مي‌كنم الان قدر و منزلت اين حرفه آن قدر شناخته شده هست كه هر كس مي‌خواهد كار كند، حداقل با يكي دو تا فيلم نامه‌نويس مشاوره مي‌كند. همین يعني اين حرفه دارد به عنوان يك راس مستقل تولید سینمایی شناخته مي‌شود. كانون فيلم نامه‌نويسان در اين مورد خيلي سهيم بوده و فعاليت خوبي داشته و توانسته در مجمع خانه سينما و در بين حرفه‌هاي مختلف سينما جاي خوبي براي خودش پيدا كند.

 از نظر اقتصادی چه رویدادی در فیلمنامه رخ داده؟

 - از منظر اقتصادي هم فيلم نامه‌نويسي مسیر امیدوار کننده ای را طی می کند. البته زمان مي‌برد تا این حرفه به جايگاه واقعي‌اش برسد.

  آیا مشکل سینما فیلمنامست؟

 - بله،  من هم مي‌گويم اشكال سينماي ما فيلم نامه است، ولي فقط فيلم نامه‌نويسي نيست. مشکل خواندن و درک فيلم نامه، مشكل كارگرداني، مشکل بازی و مشكل توليد فيلم نامه هم هست. تهيه‌كننده‌ ای که از گوشه و كنار كارش مي‌زند براي رسیدن به هزينه كم تر، كارگردانی که به دلايل مختلف غلط کارگردانی می کند، بازیگری که به اشتباه سعي مي‌كند فيلم نامه را به خودش نزديك كند و نه خودش را به فيلم نامه، همه و همه به نوعی بخشی از مشكلات فيلم نامه هستند.

البته مشكل فيلم نامه‌نويس و درست نوشتن، شناخت زندگي و چيزهاي ديگر مثل ممیزی هم هست. پس مشكل ما مشكل ارتباط حرفه های مختلف سينما با موضوعي به نام فيلم نامه است. ما اصولا متن تصويري را خيلي خوب درك نمي‌كنيم. مگر چند سال است متن نمايشی مي‌نويسيم؟ چقدر تاريخ نمايش داريم؟ چقدرش مكتوب است؟ چقدر ادبيات داستاني داريم؟ توليد فعلی ادبيات داستاني ما اصلا قابل قياس نيست با كشورهايي كه ادبيات داستاني نيرومندي دارند.

 پس اینهمه ادبیات داستانی تکلیفش چه میشود؟

  - فكر مي‌كنم خيلي كم تر از آني است كه بايد باشد. ادبيات ما بيش تر منظوم و تغزلي است.

 یادم هست چندینبار در کارگاهها و جلسات گفتید داستان باید 3بعدی صرف بشود فکر نمیکنید داستانهای ما تاحدودی به آن نزدیک اند.

 - وجه تغزلي و عاشقانه و عارفانه‌اش غالب است و البته ارزش و زيبايي‌ و حسنش هم به همين است. ولي بايد بپذیریم سوفوكل و شکسپیر نداريم. تاريخ نمايشي غرب، شکل گرفته و مداوم است. در داستان نویسی با وجود گذشت چند دهه هنوز کسی در حد و اندازه هدایت نداریم. شاید دلیلش كميت پايين توليد باشد. سال‌ها می گذرد تا يك رمان یا مجموعه داستان خوب و ماندگار توليد بشود.

  با وجود همه این تفاصيل تعداد فيلم نامه‌نويس‌های ما هم كم است.

 - خب چون سينما توليد كمي دارد.

  با فیلمهای کم فروش چه باید کرد.

  مشکلات اكران، بحث دیگری است. ضمن اين‌كه تعداد زیادی از فيلم نامه‌ها را خود كارگردان‌ها می نویسند و تعدادی هم تکرار فیلم هایی است که قبلا ساخته شده و تولید کننده نیاز چندانی به فیلم نامه نویس حرفه ای احساس نمی کند. درست است كه تعداد فيلم نامه‌نويسان فعال سينماي ما محدود است. ولی ميزان درآمدشان غالبا پايين است. همه هميشه مشغول به كار نيستند. در نتيجه درگير كارهاي ديگري مي‌شوند تا زندگي‌شان بگذرد و براي همين تبعات اين درگيري آن ها را از اين عرصه دور مي‌كند. فيلم نامه‌نويسان زيادي را می توانید پيدا كنيد كه در طول 5 ــ 4 سال هيچ فیلم نامه ای نمي‌نويسند.

 تلویزیون که دارد خوب تولید میکند.

 - بله، تولید گسترده تلويزيون دارد كمك مي‌كند. اولش به همين رشد اشاره كردم. تلويزيون توليد بالايي دارد كه باعث می شود فيلم نامه‌نويسان و همین طور سایر صنوف سینمایی پرکارتر باشند و اين خيلي اميدواركننده است. به همين نسبت، نگاه به فيلم نامه هم در این رسانه دارد شكل بهتری مي‌گيرد و فني‌تر مي‌شود. ولي در سينما چند فيلم نامه‌نويس داريم؟ چند تا از فيلم‌ها را فيلم نامه‌نويسان مستقل و حرفه‌اي نوشته‌اند؟

 حظور فیلمنامه نویسان و سینماگران  از نظر شما در تلویزیون مثبت است؟

 - بله.

ممکن است بخشي از خصوصيات و ويژگي‌هاي سينما آن جور كه بايد و شايد نتواند در مدیوم تلويزيون بروز پيدا كند. چون بعضی از معیارهايي كه در سينما ارزش حساب مي‌شود، در تلویزیون ارزش به حساب نمي‌آید يا اصلا نبايد بیاید. شما چطور به اين قضيه نگاه مي‌كنيد؟

  من مدعي نيستم كه همه بايد براي تلويزيون كار كنند یا نکنند. ولی نمی شود از تلویزیون خواست که تولید نکند. مشکل سینما این طوری حل نمی شود. به هر حال سینما قادر به تامین اشتغال دست اندرکارانش نیست. یعنی بهتر است عده قابل توجهی از بر و بچه های سینما بی کار باشند، ولی برای تلویزیون تولید نکنند؟

 داريم درباره سیری كه در سينما و تلويزيون طي مي‌شود، حرف مي‌زنيم.

  محدودیت تولید سينماي حرفه ای ریشه های متعددی دارد. من نمي‌دانم شما در قياس با كجا مي‌گوييد توليد سينماي ما بالاست. سينماي ما بايد بتواند براي فيلم نامه‌نويس‌ها و كارگردان‌ها و بقیه صنف ها ميدان كار فراهم كند. ولی ما هميشه تعدادي آدم در سايه داريم. البته خیلی ها هم به اشتباه وارد این حرفه شده اند. دوست و آشنايي داشته‌اند و با توصیه ای آمده اند و حالا هم مدعی حق حضور و اشتغال هستند. اشاره من به اهمیت معیار تخصص برای ورود به سینما است. در عین حال نوشتن عرصه‌اي نيست كه شما بتوانید آدم ها را از حضور و کار در آن منع کنید. من به‌ عنوان يك آدم غيرحرفه‌اي قلم و كاغذ برمي‌دارم و فيلم نامه‌اي مي‌نويسم و در بانك فيلم نامه هم ثبت مي‌كنم و يكي ديگر هم پيدا مي‌شود كه آن را ازم مي‌خرد. پس بي‌حساب و كتاب بودن هم در بی کاری یا کم کاری تعدادی از آدم‌هايي كه در اين حرفه شاغل هستند، دخيل است.

  خانه سینما در این مورد کاری انجام نمي‌دهد؟

 - خانه سینما قدرت اجرایی کافی ندارد. باید آن‌قدر امكان تولید و تنوع اكران داشته باشيم كه اكثريت فعال باشند. حالا وقتي اين امكان فراهم نيست، چه بهتر كه این آدم ها وارد عرصه تولید تلويزيون بشوند. اين کار به ارتقاي تولید تلويزيون هم كمك مي‌كند. به هر حال سينمايي‌ها نگاه فیلم سازی و تخصصی تری دارند.

  اما این نکته هم وجود دارد که سينمايي‌ها وقتي برای تلويزيون کار می سازند، درست یا غلط مغلوب مديومي می شوند كه در آن كار مي‌كنند؟

- خب طبیعی است که کسی وقتي براي تلويزيون كار مي‌كند، معيارهاي آن را هم در‌نظر بگيرد. ولي این آدم وقتي برگشت، بايد بتواند با معيارهاي سينما هم کار كند. اگر نمی تواند و مغلوب معيارها مي‌شود و نوع و جنس کار از كنترلش خارج مي‌شود، تلويزيون مقصر نيست. البته این خطر احتمالی بیش تر متوجه کارگردان و فیلم نامه نویس است، نه بقیه حرفه ها.

 بحث اين است كه در حال حاضر رسانه غالب، تلويزيون است که ذائقه مخاطب را با معيارهاي خودش پرورش مي‌دهد و مخاطبش هم به همین ها عادت مي‌کند. كارگردان و تهيه كننده سینمایی هم براي اين‌كه از اين فرصت استفاده كند، سعي مي‌كند كارش را هم با همان ملاك‌‌ها و معيارها تولید کند. نمونه‌اش این است كه ستاره های سريال‌هاي 90 شبي رفته‌اند روي سردر سينماهاي ما. داستان ها هم کم و بیش همان است. حاصلش سينمايي است كه خيلي حرفي براي گفتن ندارد.

 - دليلش را نباید آن جا جست‌و‌جو نكنيد. شما اين مشکل را ناشي از نوع نگاه تلويزيون به تولید فیلم مي‌دانيد؟

  نظر شما را مي‌‌خواهم بدانم.

 - من اين‌جوري فكر نمي‌كنم. در همه جاي دنيا بعضي از بازيگران و فيلمسازان و تهيه‌كنندگان تلويزيوني جذب سينما مي‌شوند. خيلي از آدم‌هاي معتبر سينمايي در جاهاي مختلف دنيا براي تلويزيون و حتی راديو هم توليد مي‌كنند. بخشی از این ماجرا برمی گردد به توان خود آدم‌ها. من شاخه‌هاي حرف شما را جداجدا می بينم. سينماي حرفه ای ما اگر سينماي نازلي مي‌شود، به اين ربطي ندارد كه اين آدم‌ها از كجا آمده‌اند. چيزي كه از سينما خواسته مي‌شود، باید دریچه نگاه به این مشکل باشد. هم از طرف مردم و هم از طرف مميزي. مدعي نيستم كه از فيلم‌هاي خوب فرهنگي حمايت نمي‌شود. با بعضي فيلم‌هاي خاص هم كار ندارم. مهم سينماي داستان‌گوي حرفه‌اي تجاري است. فيلمی که هم بتواند با مردم ارتباط برقرار كند و هم حرفي براي  گفتن داشته باشد. اين سینما است كه مي‌تواند گردش سرمايه سينماي ايران را گسترش بدهد. اما اين سينما الان ترجيح مي‌دهد كم‌تر وارد مسائل مهم و پیچیده بشود و خيلي راحت از كنارشان عبور كند. وقتی حتی در یک دوره کوتاه، ممیزی و کانالیزه کردن تولید دچار افراط و اشتباه شود، تا مدت ها بعد تهيه‌كننده براي اين كه نگران برگشت پولش نباشد، ترجيح مي‌دهد كه در محدوده تعریف شده قبلی باقی بماند. سینما اگر نتواند شوخی یا جدی به آدم ها و شغل ها و قشرهای مختلف جامعه و معضلات و پدیده ها به صورت عمیق بپردازد، از باورپذیری و علاقه مخاطب محروم می شود و از مردم عقب می ماند. اين ها قبل از هر چيز به مديريت فرهنگي مربوط است.

 پس شما همه چيز را به حواشی مربوط مي‌دانيد.

 - همه چيز به هم مربوط است. من وقتي مي‌بينم نمي‌‌توانم راحت روی مساله‌اي کار كنم، واردش نمي‌شوم. در مورد کارگردان و تهیه کننده هم این نکته صدق می کند. امیدوارم به این موضوع، دقیق تر و جدی تر پرداخته شود. در مورد تفاوت تولید در سینما و تلویزیون، با شناخت این تفاوت، می توان در هر دو عرصه کار کرد. اگر نمی توانم اين ها را از هم جدا كنم، مشكل من است. حالا اين‌كه چقدر نگاه سينما يا تلويزيون درست است، مطلب ديگري است. ولي اين كه سينمايي‌ها  در حوزه تلويزيون هم كار مي‌كنند يا برعكس، چيز تازه‌اي نيست و در همه جاي دنيا متداول است.

  می شود همین اتفاق را در كارهاي خود شما هم پی گیری کرد. اولین فيلم نامه‌هاي شما «ساحره» و «دختري با كفش‌هاي كتاني» است و آخرین هاش «پاپيتال» و «كلاهي براي باران». در فاصله 77 تا 87 چه اتفاقی افتاده که شکل نوشته های شما این قدر تغییر کرده؟

- دلايل متعددی دارد. قبلا اشاره کردم که تولید سینمای حرفه ای تحت تاثیر عوامل متعددی است: گرایش و سلیقه بیننده، سمت و سوی نظارتی و شرایط و حال و هوای عمومی جامعه. شکل و شرایط تولید هم تعیین کننده است. مثلا فیلم نامه «ساحره» بسیار خوب و موفق از کار درآمده بود، ولی فیلمش کار موفقی نبود. من ترجیح می دهم در مورد فیلم نامه هایم صحبت کنم، نه فیلم هایی که از روی آن ها ساخته شده. البته شما فیلم ها رادیده اید و فیلم نامه ها را نخوانده اید. این مشکل همیشه برای فیلم نامه نویس ها هست. گاهی تفاوت فیلم و فیلم نامه حیرت انگیز است. ممکن است فیلم نامه نابود شده باشد. شاید هم نجات پیدا کرده باشد. البته احتمال دوم، معمولا یک درصد است! به هر حال فیلم نامه های اخیر من، چه از نظر مفهومی و چه از نظر فنی، مطلقا کم تر از «دختري با كفش‌هاي كتاني» و «ساحره» نیستند. از نظر فنی که بعضا بهترند.

  یعنی حتی «كلاهي براي باران» هم از نظر شما قابل دفاع است؟

 - قطعا از بهترین کارهای من است. منظورم فیلم نامه«كلاهي براي باران» است، نه فیلمش.

 مجبورم اين سوال را خيلي رك بپرسم: اصلا به نظر شما «كلاهي براي باران» فيلم ارزش مندي است؟

- فیلم اگرچه در اکران موفق بود، ولی از دید من یک ماکت کوچولو شده و ناقص بود، مخصوصا در مفهوم و شخصیت. در ضمن یادتان باشد «كلاهي براي باران» فیلمی بر مبنای فیلم نامه است و «دختري با كفش‌هاي كتاني» فیلمی با اتکا بر موضوع و کارگردانی. بگذارید یک خاطره جالب برایتان بگویم: آن موقع فیلم ها در ارشاد ارزش یابی می شدند و درجه می گرفتند و این فیلم درجه جیم گرفته بود. حتی بعضی ها به رسول توصیه کرده بودند آن را نسازد. وقتی فیلم ساخته شد، در جشن خانه سینما جایزه بهترین فیلم نامه را گرفت. سینما هم عالمی دارد، نه؟

فيلمي بر مبناي فيلم نامه يعني چي؟

- يعني نقطه اتكاي«كلاهي براي باران» فيلم نامه است. در «دختري با كفش‌‌هاي كتاني» اگرچه دونفر روي فيلم نامه كار كرده بوديم و خيلي خوب شده بود و خيلي هم خوب ساخته شد، اما مهم ترین امتیازش  طرح و موضوعش بود که متعلق به خود رسول بود.«كلاهي براي باران» با آن دقت ساخته نشد، كوچك و كم هزينه كار شد. اگر دقیق ساخته مي‌شد، صرفا يك كمدي نبود. فيلم شادي بود كه معنا و مفاهيم خيلي ارزش‌مندي داشت. فیلم نامه «پاپيتال» هم موقعیت .«كلاهي براي باران» را دارد. همین طور «حس پنهان» که هنوز فیلمش را ندیده ام. اشاره ام به فیلم نامه ها است.

 در ادامه صحبت قبلی، فكر مي‌كنيد دليل اصلي اين مشكلات كجاست؟

- نفهميدن فيلم نامه معضل عظيمي است در سينماي ما. اكثر فيلم نامه‌هايي كه من نوشته‌ام، براي توليد فيلم‌‌هايي است بر مبناي فيلم نامه. نوشته‌هاي دقيقي است كه بايد براساس همان چيزي كه نوشته شده توليد بشود. با اين نگاه ارزش‌گذاري فني، فيلم نامه «كلاهي براي باران» فيلم نامه بسيار خوبي است.

با ارزش‌گذاري فرهنگی به نظرتان فيلمفارسي نيست؟

- با فيلم كاري ندارم، دارم از فيلم نامه خودم حرف مي‌زنم. چون فيلم نامه خيلي با فيلم متفاوت است.

وقت بگذارید و فیلم نامه را بخوانید، بعد حرف می زنیم. جدا از این نکته، موفقیت در اکران شاید مهم ترین معیار در ارزیابی تولید در سینمای حرفه ای است. نظر مردم تعییت کننده تر از نظر من و شما است. در همه جای دنیا، نه فقط ایران. سینما زبان خاص خودش را دارد. بیننده تظاهر و تحمیل را نمی پذیرد، از جمله تظاهر و تحمیل فرهنگی را.

فیلم نامه نویسی برایتان از کجا شروع شد؟

- من یک دوره‌ كارگرداني مي‌كردم که به جز اولین کارم که يك فيلم يك ساعته 16 ميليمتري براي تلويزيون بود، فيلم نامه هيچ كدامش مال خودم نيست. آن موقع من اساسا فيلم نامه نمي‌نوشتم. در آن دوره چندتا سریال ساختم.

يعني اصلا در حال و فضاي نوشتن نبوديد؟

- اصلا. پس از آن دوره، چندین سال هم فيلم نامه نوشته‌ام براي ديگران. حالا دنبال اين هستم كه اين دو تا را با هم تلفيق كنم. هر كدام از 2 مرحله قبلی برايم تجربه خاصي بود. البته فيلم نامه آخرين تله فيلمي را كه همين زمستان گذشته ساختم، خودم ننوشته ام.

 معمولا رسم است که همه سعی می کنند در هر جایی که هستند، خودشان را به جایگاه کارگردانی برسانند. خیلی جالب است که بدانم شما چه طور از كارگرداني به فيلم نامه نويسي رسيديد؟

-  قبلا چيزهاي پراكنده‌اي مثل شعر و داستان براي خودم مي‌نوشتم. گفتم که فيلم نامه اولين فيلم را هم خودم نوشتم. ‌آن موقع برای تلويزيون كار مي‌كردم و بعضی وقت ها خيلي احساس فرسودگی می کردم. چون بعضي از فيلم نامه‌هايي را كه می ساختم، دوست نداشتم. برای همین شروع كردم به نوشتن طرح‌هاي خودم كه از بينشان طرح يك سريال 20 قسمتي درآمد كه دوستش دارم، ولی هنوز به جايي ارائه‌اش نكرده‌ام. بعد هم «ساحره» را نوشتم براساس داستاني از هدايت. هر چه بيش تر كار كردم، اين تخصص را بيش تر شناختم. بعد هم درگير كلاس و تدريس شدم. از من می خواستند برایشان بنویسم، من هم می نوشتم. ولی در ابتدا قصدم اين نبود كه براي ديگران فيلم نامه‌ بنویسم. مي‌‌خواستم براي خودم بنويسم.

 خيلي جالب است كه با وجود اين كه فضاي ذهني‌تان فضاي نوشتن نبوده، يكهو در همچنين شرايطي قرار گرفته‌ايد. افتادن در كارگرداني خيلي معمولي‌تر و روتين‌تر است تا قرار گرفتن و هماهنگ شدن با فضاي نوشتن. آن هم با فضاي كارگردان سالاري كه خود شما توصيفش مي‌كنيد. داریم به جاهاي خوب ماجرا مي‌رسيم. دوست دارم عيني‌‌تر از زيبايي‌هاي نوشتن حرف بزنيد.

- وقتي يكي دو تا كار نوشتم، ديدم نوشتن دنياي بسيار بسيار جذابی است. هنوز هم همين اعتقاد را دارم. واقعا دلم مي‌‌خواهد اين را از ته دل به عنوان نظريه خودم اعلام كنم؛ نوشتن آن قدر هنرمندانه و سرشار از خلاقيت است كه اساسا قابل قياس با كارگرداني نيست. اول باید گفت فوق‌العاده كار سختي است. چون شما با تعدادي آدم و زندگي‌هاشان روبه‌رو هستی كه اصلا موجوديت ندارند و شما بايد تك‌تك‌شان را بسازيد و خلقشان كنيد. ولي در كارگرداني، بیست- سي تا آدم با شما كار مي‌كنند كه هر كدام زنده اند، حضور دارند و كار خودشان را بلدند و تو آن ها را مديريت مي‌كني تا به سمت و سوي سليقه و نگاه و خواسته خودت برساني. از منظر هنري، نوشتن خلاقانه تر است. حتی در فيلم نامه علي‌رغم اين كه باید نگاه فني و تجاري هم به آن داشته باشی، وگرنه به مشكل بر مي‌‌خوري. وقتي شروع مي‌كني به نوشتن و طرح هم از خودت باشد، با عرصه‌اي روبه‌رويي كه فقط در خیال و ذهن شما است. به نظرم اداره 5 تا آدم روي كاغذ بسيار سخت‌تر از اداره همه آدم های اطراف دوربین است. نوشتن فوق‌العاده هم جذاب است. چون وارد دنيايي مي‌شوي كه به هر چيزي كه دست مي‌زني، موجوديت پيدا مي‌كند. وقتي کار تمام مي‌شود، احساس می کنی به چیزی که مطلقا نبوده، هستی بخشیده ای.

  در دوره قبلي كارگرداني يا حالا كه دوباره كارگرداني را شروع كرده‌ايد، همان حساسيت‌‌هايي را كه درباره فیلم نامه های خودتان دارید، در مورد فيلم نامه‌هاي ديگران هم قائليد؟

- بله، همين كار آخر را وقتی مي‌خواستم چند سكانسش را تغيير بدهم، به خود نویسنده فیلم نامه گفتم این کار را انجام بدهد. دلايلش را هم گفتم و با هم به توافق رسيديم. مي‌خواستم با نگاه خودش اين را بكند. گرچه او اصلا ناراضي نبود كه خودم بنويسم. از این که کارگردان فیلم نامه اش، یک فیلم نامه نویس است، اظهار رضایت می کرد. در مورد فیلم نامه های خودم سر خيلي از كارها به كارگردان‌ها گفته‌ام كه اگر خواستند چيزي را عوض كنند، بهم بگويند. گذشته از این که نسبت به کار متعهدم، علاقه‌مندم كه اين اتفاق توسط من بيفتد. چون مي‌دانم مثلا اگر فلان قسمت ساختمان فيلم نامه را برداري يا عوض كني، كجاي كار آسيب مي‌بیند و کدام نقاط دیگر فیلم نامه هم بايد تغيير كند.

  متاسفانه خيلي وقت‌‌ها اين هماهنگي اتفاق نمي‌افتد.

 سينما هنري نيست كه بشود شخصي درباره‌اش تصميم گرفت. فيلم نامه‌نويس هم نمي‌تواند اين جوري باشد. براي همين است كه مي‌گويم در مرور پرونده‌كاري، جدا از ارزش‌گذاري فرهنگي، بايد از نظر فني و حرفه‌اي هم ارزش‌گذاري كرد و ارزش‌گذاري فرهنگي بخشي از بحث ارزش گذاری کلی است. اين اشتباه است كه هميشه دنبال خلق شاهكار باشیم. این یعنی محدود کردن تولید. این طوری نمی شود به یک سینمای قدرت مند حرفه ای در سطح ارائه و رقابت در خارج از مرزها رسید.

 حالا دليل چرخش دوباره‌تان به سمت كارگرداني چيست؟

- واقعيتش نوشتن براي من خيلي فرساينده است. با این که فيلم نامه‌نوشتن را خيلي دوست دارم، واقعا خودم را نويسنده حرفه‌اي نمي‌دانم. دیگر این که خودم را بيش تر آدم اجرايي مي‌دانم تا كسي كه بايد با شرايط پشت ميز نشيني کنار بیاید. نوشتن كار سختي است. مخصوصا برای من که خيلي با دقت و با حوصله كار مي‌كنم. براي اين كار بايد جسم آرامي داشته باشي. شور و تحرك كارگرداني، خستگي‌هاش را برطرف مي‌كند. ضمن اين كه بده بستان‌هاش با تمركز فشرده و طولاني‌مدت و تنهایی نوشتن تفاوت دارد. با این حال خيلي دوست دارم فرصتي باشد و داستاني را كه خودم دلم مي‌خواهد، بنويسم. مدت‌هاست كه فرصت خواندن يا فيلم ديدن نداشته ام، فرصت بررسي و بازيابي و بازسازي نداشته ام.

برای نوشتن اول از كجا شروع مي‌كنيد؟ از طرح و خلاصه شروع مي‌كنيد تا به فيلم نامه برسيد؟

- روش ها متفاوت است. من در اين مورد هم غيرحرفه‌اي عمل مي‌كنم. به همه هنرجوهايم توصيه مي‌كنم كه روي كاغذ فكر كنند، ولي خودم اين كار را نمي‌كنم. اول فكرهايم را كامل مي‌كنم و بعد شروع مي‌كنم به نوشتن. وقتي فيلم نامه را شروع مي‌كنم، همه جزيياتش در ذهنم هست. براي همين است كه مي‌گويم من مختصات يك نويسنده حرفه‌اي را ندارم. در كارگرداني هم كاركرد ذهني برايم خيلي مهم است. به اين شيوه عادت كرده‌ام.

 با این حالی که از خودتان توصیف می کنید، برای نوشتن سریال ها چه جوری تاب می آورید؟

- يك سريال 26 قسمتي نوشتم براي خانم پوران درخشنده كه حدود 2 سال طول كشيد. ولي الان كه تصورش را مي‌كنم، مي‌بينم مطلقا نمي‌توانم. نه وقتش را دارم و نه آمادگي‌اش را. به نظرم حتما بايد تيمي كار کرد. مخصوصا با كساني كه جوري با همراهي خودم فيلم نامه‌نويس شدند. هنرجوياني كه در تكامل كارشان همراهشان بودم و بعضي‌هايشان الان فيلمنامه‌نويس حرفه‌اي شده‌اند.

 چند تا از آن ها را که حرفه ای شده اند، اسم مي‌بريد؟

- از کلاس ها و شورای حوزه، عليرضا كاظمي‌پور و سعید رحمانی بودند که حالا از موفق ترین نویسندگان تلویزیون هستند. همین طور حسين مثقالي، جميله دارالشفايي، حامد افضلی، پریسا مجتبوی. چند تايشان هم در مطبوعات سينمايي خیلی موفق شدند، مثل سحر عصرآزاد. در كلاس ها بين آن همه آدمي كه مي‌آمدند، تعداد كمي فيلم نامه‌نويس شدند و خوش حالم آن ها با من كلاس داشتند يا در شوراهايي كه من اداره می کردم، عضو بودند. مثلا با عليرضا كاظمي‌پور تعدادي كار نوشتيم كه بعضي‌هاش به نتيجه رسید و بعضی هاش هم نه. کلا خيلي دوست داشتم اين جور آدم‌‌ها به عرصه حرفه‌اي برسند.

فکر می کنید چرا كار گروهي روی فيلم نامه در سينما و تلويزيون ما خیلی اتفاق نمي‌افتد؟ گرچه مثل «ميوه ممنوعه» وقتي اين اتفاق مي‌افتد، نتيجه خيلي درخشاني دارد.

- كلا هنوز خيلي براي كار گروهي آمادگي نداريم. كار گروهي هم اگر تضمين مالي نداشته باشد، تداوم پيدا نمي‌كند. شرايط،‌ آدم‌ها را از هم جدا مي‌كند. ضمن اين كه خيلي وقت‌ها شرايط مالي كار است كه دوستان را وادار مي‌كند تنهايي يا نهايتا دونفره كار كنند.

 از چه سالي تدريس مي‌كنيد؟

- تقريبا از همان سالي كه رفتم حوزه. حدودا سال 73. اساسا تدریس، ارزش مند و دوست داشتنی است.كلاس‌ها خيلي برايم خوب بود و خيلي دوستش داشتم. خيلي خسته‌كننده است، ولي ذهن را زنده و به روز مي‌كند. الان خيلي از تهيه‌كننده‌ها و كارگردان‌ها براي خودشان تيم درست كرده‌اند و به صورت گروهي طرح و فيلم نامه توليد مي‌كنند. حاصل اين کار، مفیدتر از شوراهاي بررسي است. شوراهاي بررسي فيلم نامه هم دقیق تر و تخصصی تر شده اند.آموزش فیلم نامه نویسی هم دقیق تر و تخصصی تر و به عبارتی آکادمیک تر شده. در نگاه کلی به نظر مي‌رسد مسير تکاملی فیلم نامه، درست است. ولي اين كه حاصل كار چيزي نيست كه ما دلمان مي‌خواهد، شايد به نگاه نگران و محتاط فرهنگي ما برمي‌گردد كه نمي‌دانم چقدر درست يا غلط است و قضاوتش با من نيست. اما به نظر می رسد احتیاط بیش از حد باعث می شود دایره نگاه به مسائل مختلف محدود بشود و يا نگاه در سطح باقي بماند.

وضعيت تدريس الان چطور است؟

- فعلا دارم دو جا تدريس مي‌كنم. مدرسه كارگاهي فيلم نامه‌نويسي حوزه هنري و دانش گاه سوره. چند بار هم به موسسات خصوصي رفتم. ولي حقيقتش نتوانستم ادامه بدهم. چون دیدم آدم‌ها بي‌ضابطه وارد مي‌شوند يا خود آموزش گاه نگاه جدي‌اي به قضيه ندارد و اگر هم دارد، چون هنرجویان به يك آموزش متداوم متصل نمي‌شوند، زياد حاصل خوبي ندارد و بچه‌ها نتيجه‌اي نمي‌گيرند. من هم جايي كه نتوانم از كارم نتيجه بگيرم، بهتر است نباشم. سعي مي‌كنم كلاس‌هاي دانش گاه را هم براساس نوشته های بچه‌ها پيش ببرم تا اصول را بهتر ياد بگيرند. به نظرم تكامل تجربی و عملی برای رسیدن به يك محصول ادبي- هنري خيلي مهم است. مهم تر از این که چقدر فيلم نامه‌نويسي بلدي يا ادبيات مي‌داني این است که چقدر آدم ها و زندگی شان را می شناسی. گذشته از همه این حرف ها هیچ آکادمی و آموزش گاهی در هیچ جای دنیا نمی تواند هنرمند تولید کند. تعداد قابل توجهی از شاخص‌ترين آدم های سينماي ما دوره آكادميك نگذرانده‌اند. استعداد و خلاقیت هتری را نمی شود به آدم ها اضافه کرد. يعني كسي رشد مي‌كند كه ذوق و استعداد دارد و كار مي‌كند. چه در آموزش و چه در تجربه. نه كسي كه فلان واحد را پاس كرده.

کدام رشته های دیگر را در سینما تجربه کرده اید؟

- یک تجربه کوتاه بازیگری دارم با فریدون گله در دوران دانش جویی و دو تجربه با ابوالقاسم معارفي در سال های اول دهه 60.

 چرا ادامه اش نداديد؟

- نمی دانم. استانیسلاوسکی می گوید: آیا در خودتان عاشق هنر هستید یا در هنر، عاشق خودتان؟

 شما آدم تجربه گرایی هستید. بازيگوشي‌هاي ديگر چی؟

- با موسیقی هم سال ها پیش آشنا شدم و دوستی مان هنوز هم کم و بیش مخصوصا در زمان های کمیاب فراغت ادامه دارد.

پیدایش سینما در جهان

در شماره قبل پرداختیم به پیدایشهنر و سینما در جهان و سه آزمایش مهم(1تداوم دید2پدیده فای3عکاسی)

پدیده فای(phi phenomenon)

این پدیده در سال1912توسط مارکس ورتایمرMarx vertimerمورد مطالعه قرار گرفت و موجباتش این بود که اگر تصاویر ساکن 12تا24بار در ثانیه پشت سر هم بیایند تصاویر را همچون یک جسم متحرک می انگاریم

عکاسی(photography)

کشف دو پدیده تداوم دید و فای به این معنا بود که میتوان از تصویر جسم ساکن به متحرک رسید،اما امکان متحرک کردن آنها بر روی پرده فراهم نمیشد به همین منظور تنها نقاشی های متحرک یا همان کارتون یا انیمیشن وجود داشت.عکس ومنبا عکاسی به زمان رنسانس و طرح اتاق تاریک(camera obscura)لئوناردو داوینچی(Leonardo davinci)بر میگردد


تغییر با اهرم فشار

همین چند سال پیش بود که رهبر انقلاب در پیام نوروزی شان تاکید بسیاری بر تصحیح  نحوه مصرف داشتند و آن سال را سال اصلاح الگوی مصرف نامییدند. قصد دارم گذرا اشارتی به عکس العمل عوامل اجرایی کشور به این فرمایش داشته باشم و پس از آن به موضوع اصلی این مقال بپردازم. پس از اتمام پیام نوروزی حضرت آقا چاپخانه ها بسم ا... گفتند و شهر رو پر کردند از بروشورها ، بنر ها ، بیل برد ها و حتی سر رسید هایی منقش به شعار سال. در نانه نگاری های اداری سر تیتر ها همواره سال اصلاح الگوی مصرف گرامی داشته میشد و از همه بدتر و دردناکتر برگزاری همایش های پرزرق و برگ و صد البته بی خاصیت که خود به تنهایی چند صد میلیون تومان هزینه بر می داشت با موضوعیت اصلاح الگوی مصرف.  هزینه های گزاف که با موضوع خودش منافات داشت . معظم له فرمودند تغییر عادات مصرفی مردم تنها با گذشت سال امکان پذیر نیست و باید با فرهنگ سازی و تبلیغات مستمر کم کم این فرهنگ را برای مردم نهادینه کرد اما صاحبان  سمت های اجرایی یا بهتر بگویم ، اصحاب تملق خود نماد متناقض نمای سیاست آقا شدند و با اقدامات منفعت طلبانشان خروار خروار از بیت المال را به جوی آب سپردند و برای اون فرهنگ سازی که آقا فرموده بودند هیچ نقطه آغازی در تاریخ به یادگار نگذاشتند. نیت صاحب قلم آنچنان که گذشت گلگی کلیشه ای نیست بلکه غایت این مقال تغییر رویکرد ، نگرش و فرهنگ مردم با اهرم فشار اقتصادی است که متاسفانه یا خوشبختانه با هدفمندی یارانه ها جواب داد و عوام الناس با اجرای این قانون شروع به صرفه جویی کردند. متاسفانه از این بابت که حتماً چوب فشار باید بر سر این ملت پایین میومد تا عادت ناپسند اسراف را ترک کنند و خوشبختانه به این دلیل که هرطور شده به فرمایشات حضرت آقا جامه عمل پوشیده شد.اما چرا اهرم فشار توانست فرهنگ را کم کم نهادینه کند و فرهنگ سازی رسانه ای خیر؟ پاسخ به این سوال یک کنکاش تخصصی اجتماعی را طلب می کند اما موردی که می توان در این  نوشتار به آن اشارت داشت و در نهایت به نقد فرهنگی خود پرداخت عدم دلسوزاندن برای مالی است که متعلق به ما نیست یا اگر هم بنا به پرداخت بهاء آن مال باشد بسیار ناچیز است.  بیت المال که بصورت رایگان در اختیار ما قرار دارد نیز جزیی از اموال خود ماست ، ثروت ماست ، دارایی ماست اما به سبب نبود آگاهی و عدم بینش  و معرفت کافی هیچ گونه دلسوزی برای آن نداریم. اگر به کالایی یارانه تعلق می گیرد یقین داشته باشیم که قبلاً از دارایی خود ما بابت این یارانه ها هزینه شده است و اگر در ارگان و سازمان های دولتی یا وابسته به دولت مشغول به فعالیت هستیم آنقدر درک داشته باشیم که انرژی و اقلام مصرفی در آنجا از بیت المال است و بدانیم اگر برای آن دل نسوزانیم برای خود و اموال خود سهل انگاری کرده ایم. موضوعی که می توان با آمار ثابت کرد که صرفه جویی در مشترکین انرژی خانگی صورت پذیرفته اما در ادارات و کارخانه جات خیر. بنابراین پی می بریم آن بروشور ها ، بنر ها ، بیل برد ها و همایش های نمایش انگار همه و همه شویی بودند که هیچ گونه تغییری بر عادات و فرهنگ شهروندان نداشته است.    

لبیک یا امیر

لبیک یا امیر

ای مهربان شنیدی ندای جبرئیل امین را که بانگ براورد، به خدا سوگند در هم شکست ارکان هدایت،تاریک شد ستاره های علم نبوت و برطرف شد نشانه های پرهیزکاری و گسیخته شد عروة الوثقای1الهی و کشته شد پسر عم محمد مصطفی(ص) و شهید شد سید اوصیا علی مرتضی،شهید کرد او را بدبخترین بدبختها.

و علی خسته از ناملایمتی روزگار وخوشحال از وصل خویش، به سوی محبوبش عروج کرد.

فرازی از وصایای جان پیامبر،باب حسنین

ای حسن چون من از دنیا بروم مرا غسل ده وکف کن و حنوط2 کن به بقیه حنوط رسول خدا (ص).چون مرا روی سریر گذاردید،پیش روی سریر را حمل نکنید بلکه دنبال او را بگیرید و به هرسو که برود متابعت کنید.

ای حسن بر من نماز کن و هفت تکبیر بگو و بدان که هفت تکبیر جز بر من حلال  نباشد این قبر را برادرم نوح ساخته است....

حسن جان،نماز را در اول وقت آن بپادار و زکات را در وقت خود به اهلش برسان و در  کارهای شبهه ناک خاموش باش و هنگام خشم و رضا  با عدل رفتار کن و با همسایگان نیکو سلوک کن و مهمان را گرامی دار و بر بلا دیده ها ترحم کن و صله رحم نما و مسکینان را دوست بردار و با ایشان مجالست کن و تواضع و فروتنی کن که افضل عبادات است و آرزو و امال خویش را کوتاه کن و مرگ را یاد نما.

                                           

 

پی نوشت:1-عروة الوثقی =ریسمان محکم

2-حنوط یعنی بعد از غسل میت واجب است به پیشانی، کف دست‏ها، سر زانوها و دو سر انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند. (رساله امام، مسأله 585

منبع:کتاب منتهی الامال نوشته شیخ عباس قمی(ره)

رضاشاه

آغاز زندگی و نوجوانی

رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد.عباسعلی خان (دادش بیگ ) پدر رضا شاه در سال 1193 هجری خورشیدی و در آلاشت متولد شد و پس از گذراندن دوران جوانی به تهران رفت و مانند اجداد خود در فوج سوادکوه به حرفه سپاهیگری مشغول شد . او با درجه نایبی کار سپاهیگری را شروع کرد و با درجه یاوری بازنشسته شد.عباسعلی خان پدر رضا شاه دو مرتبه ازدواج کرد ، مرتبه اول با یکی از منسوبین خود در آلاشت و مرتبه دوم با نوش آفرین (مادر رضا شاه ) در تهران ، وی از ازدواج اول خود سه فرزند داشت که هر سه دختر بودند و به نام های خورشید خانم، ددُرخانم و نبات خانم . بعد از ازدواج دوم عباسعلی خان با دختر 16 ساله مهاجر قفقازی که از طریق مادرش با این دختر آشنا شده بود در تهران ازدواج و راهی آلاشت شدند. بعد از این که عباسعلی خان مجدد بیمار شد ، برای مداوا راهی تهران شد و در تهران در گذشت .به علت این که همسر اول و خانواده و عموما مردم آلاشت با ازدواج غیر خودی مخالف بودند ، با نوش آفرین(مادر رضاشاه) و فرزندش سر ناسازگاری گذاشتند ؛ در نتیجه مجبور شد بهمراه برادرش حسین به تهران مهاجرت نماید. در این سفر رضای نوزاد در راه میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران فکرکردند که او مرده. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجددا جان بگیرد .این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راه‌آهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل کرده است. ابتدا در خانه برادر بزرگش حکیم علی خان و بعد از اینکه حکیم علی خان برای ادامه تحصیل به آلمان رفت و باوجود اینکه برادر دیگرش ابوالقاسم بیک با این که مضایقه نداشت ولی به علت فقر مالی نمی توانست از او نگهداری کند ؛ نوش آفرین مجبور شد تن به ازدواج مجدد بدهد تا اندازه ای از تنگنای زندگی خلاص شد. به هر صورت دوران آسودگی خیال نوش آفرین زیاد طول نکشید ؛ بیمار شد و از دنیا رفت .رضا شاه در این موقع حدودا 7 سال بیشتر نداشت و برای همین در زمان سلطنت بارها گفته بود در سن کودکی هرگز محبت پدر و مادر را ندیده ام . بعد مرگ مادر ؛ دایی او ابوالقاسم بیک سرپرستی رضا شاه را بر عهده گرفت. ابوالقاسم بیک مرد نسبتا فقیری بود  که با درجه معین نایبی  در قزاقخانه خدمت می کرد . ابوالقاسم فرزندی نداشت برای همین رضا را مانند فرزند دوست می داشت اما چون فقیر بود نمی توانست او را به مدرسه بفرستد برای همین در کوچه ها با بچه های همسن و سال خود به هرزهگری و تیله بازی مشغول می شد.ابوالقاسم بیک رضا را در قزاقخانه به کار گماشت ، برایش زن گرفت تا افسر شد .

در بریگاد قزاق(بریگاد قزاق نیروی نظامی ویژه‌ای بود که در سال ۱۲۵۸ خورشیدی (۱۲۹۶ هجری قمری) به درخواست ناصرالدین شاه در پی قراردادی بین ایران و روسیه تزاری تشکیل شد. این سازمان نظامی ابتدا در حد آتریاد (هنگ) و سپس بریگاد (تیپ) بود که زیر فرماندهی افسران روس قرار داشت. بریگاد قزاق برای چندین دهه مهم‌ترین نیروی نظامی ایران به شمار می‌رفت و نقش مهمی در تاریخ ایران ایفا کرد.)

در سن ۱۲ یا ۱۴ سالگی توسط صمصام، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه (سرباز) شد. سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت آلمان در تهران بود. سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیل‌باشی (ستوان تا سروان)گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.او در سمت فرماندهی تیپ بر علیه فرمانده ی بریگاد( سرهنگ کلرژه) کودتایی را به فرماندهی استاروسلسکی، معاونش با موفقیت اجرا کرد. اجرای این کودتا توسط رضا خان با هماهنگی احمد شاه به کودتای اول رضا خان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد. در میان قزاقها، رضا فردی آزاد اندیش ولی نا آرام و متمرد بود. او یکبار در زمان استاروسلسکی، پاگون(سردوشی) یکی از افسران روسی ارشدش را کند. او همچنین فرماندهی افسران ایرانی بود. چون افسران ایرانی نیز از او تبعیت می‌کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد. او اهل تملق نبود و با زیر دستانش در بریگاد به نیکی رفتار می‌کرد و حتی گاهی به آنان از جیب خود انعام نیز می‌داد. گاهی هم مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می‌برد. ولی کینه جو نبود. یکی از افسران هم رده اش به نام علیشاه، در درگیری ای صورت رضا را زخمی کرد. ووقتیکه رضا وزیر جنگ شد، علیشاه فرار کرد. بدستور رضا او را برگرداندند و با درجه‌ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید. با اخراج افسران روس، بریگاد قزاق تحت نظر یک افسر نالایق ایرانی بنام سردار همایون، قرار گرفت و رضاخان عملاً فرمانده واقعی بریگاد (زیر نظر ژنرال آیرونساید) بود. در سال ۱۲۹۹ خورشیدی و چندماه قبل از کودتا، رضاخان برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچک‌خان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به عقب نشینی قوای قزاق به فرماندهی استاروسلسکی تا حوالی قزوین گردید

کودتای سوم اسفند

در پی گفتگوها و هماهنگی‌های انجام شده میان سیدضیاءالدین طباطبائی)مدیر روزنامه رعد( و رضاخان و ژنرال آیرونساید ، در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی ترتیب داده شد. برخی بر این باورند که دولت بریتانیا بابت جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را برنامه ریزی و پشتیبانی نمود. در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.

سردار سپه

پس از کودتا و همزمان با نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی، احمدشاه رضاخان را با لقب سردار سپاه به وزارت جنگ منصوب کرد. رضاخان تا سوم آبان ۱۳۰۲ در این سمت بود. و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد.ارتشی که بیست سال بعد، ناکارامدی کامل خود را در مقابل اشغالگران خارجی نشان داد.از لحاظ سیاسی او در این دوره با نخست وزیرها به ویژه احمد قوام مشغول جنگ قدرت بود. درعوض با احمد شاه رفتاری احترام آمیز و خاضعانه داشت. احمد شاه اکثر اوقات در خارج از کشور به سر می‌برد. با ظهور ارتش نوین ایران، امنیت که سالها بود از کشور رخت بربسته بود، مجددا به کشور باز گشت. رضا شاه موفق شد در این دوره و به مدد ارتش نوین خود، یاغیانی مانند شیخ خزعل و بلوچها را در جنوب تخته‌قاپو کند. همچنین انقلابیونی مانند میرزا کوچک جنگلی که از دوران مشروطه بر نواحی شمالی حکومت داشتند، توسط قوای این ارتش سرکوب شدند. وی به پاس این پیروزی شمشیر دارای جواهر از احمدشاه دریافت نمود. در این راستا حتی مخالفانی مانند سید حسن مدرس و دکتر محمد مصدق نیز، بازگرداندن امنیت به کشور توسط وی را ستودند.

نخست‌وزیری و جمهوری خواهی

سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملاً کشور را به رضاشاه سپرد. رضاشاه در این مدت پایه‌های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت. پادشاهان قاجاریه، تقریبا از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، کشورداری را رها نموده و هیچ گامی در جهت بهبود وضع عمومی برنداشته بودند و سفرنامه‌های اروپائیان (همچون فرد ریچاردز، کلود انه و ویتاسکویل وست( در این دوران، روشن می‌کند که کشور به ویرانه‌ای تبدیل شده بود. لذا طی سالهای نخست وزیری، رضا شاه که اختیارات فوق‌العاده‌ای پیدا کرده بود توانست یک رشته اصلاحات عمومی را به مرحله عمل برساند. این اصلاحات سبب شده بود تا عموم مردم نسبت به وی دید مثبتی داشته باشند. از دیگر سو، نخست وزیر هنوز افکار ضد مذهبی خود را بروز نداده بود. او در این دوره در مراسم مذهبی شیعیان در مساجد و تکایا شرکت می‌کرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله در دولت استفاده می‌نمود. بنابراین در غیاب احمدشاه، عوامل رضاشاه اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپاه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیون همچون ملک‌الشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شد.

رسیدن به پادشاهی

در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری خواهی، رضاخان کوشید تا به نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک شود. ارتباط وسیعی با عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تقریبا اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به عنوان ضعف او بیان می‌شد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود. تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق خریداری کند. ولی او نیز وقتی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود. به هرحال با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ ماده ای را مطرح کردند که به وسیله ی آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. بیشتر نمایندگان شهر تهران با این تغییر مخالفت کردند. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملا غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند آیت‌الله کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه  نطق‌های پرشوری کردند. در 24 آذر ۱۳۰۴ ، رضاخان پهلوی در مجلس موسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد سخنرانی مخالفان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در مجلس (همچون دکتر محمد مصدق و سید حسن مدرس) نشان از آن دارد که آنان منکر نقش رضا شاه در برقراری نظم در کشور نبودند، بلکه استدلال مخالفان این بود که با توجه به اینکه پادشاه مشروطه عملاً اختیار حقوقی کشور داری را ندارد و این اختیارات یکسره به نخست وزیر واگذار شده‌است، لذا حیف است که نخست وزیر موفقی مانند سردارسپاه به عضوی خنثی همچون پادشاه مشروطه تبدیل شود. زیرا اگر بخواهد صادرکننده امور باقی بماند ناچار به ورطه دیکتاتوری خواهد افتاد. تجربه سالهای بعد، صحت این استدلال را به اثبات رساند.

سالهای اول سلطنت

با پایان دوران جنگ قدرت در کشور و پادشاهی رضا شاه، دوره رشد و سازندگی آغاز گردید. در این دوران رضا شاه، هنوز با افرادی رایزنی می‌کرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علنا با شاه مخالفت کنند و حتی از قبول مقام وزارت سر باز زنند. هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست، جهان در آرامش موقت پس از جنگ جهانی اول نفسی می‌کشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گسترده‌ای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. رضا شاه توانست از آرامش نسبی میان دو جنگ، حداکثر بهره‌برداری را نموده و زیرساختهای کشور همچون ارتش و راهها را به دست مستوفی‌الممالک، نخست وزیر مردمی و شناخته شده نوسازی کند. در همین دوران بود که کاپیتولاسیون الغا شده و راه‌آهن سراسری ایران به سرعت ساخته شد. همچنین آخرین آشوبها و نا امنی‌ها نیز توسط رضا شاه سرکوب شد و شمال شرق ایران که محل جولان یاغیان بود، به تسخیر ارتش درآمد و شهرهای جدید (مانند بندر ترکمن و گنبد کاووس) در محل این ناآرامی‌ها ساخته شد. رضا شاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، خصوصا در میان برخی روشنفکران پرداخت. سازمانهای زنان (مانند جمعیت نسوان وطنخواه) آزادی فعالیت داشتند و گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران فعالیت می‌کردند. رضا شاه، بعدها هیچگاه نتوانست پایگاه مردمی خود را در این دوران مجددا به دست بیاورد.در اواخر این دوران بود که قانون مدنی کشور به تصویب مجلس رسید. با تصویب این قانون، قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند، به چالش کشیده شد.

خودکامگی

تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تاثیر همپای ترکش کمال آتاتورک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید.چنانکه شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت: "به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیس جمهور ترکیه ارسال گردید" سعد آباد 29/5/1313 که امروزه این عکس و شمشیر در موزه رسمی مقبره آتاتورک در شهر آنکارا می باشد. محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره می‌کرد. بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفته‌است. اولین نشانه‌های تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفی‌الممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد. آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده می‌شوند. برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت می‌پذیرفت باید افزود. مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تائید او انجام می‌شد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند.به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود. در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامه‌ها تعطیل شدند.

عملکرد رضا شاه

ایجاد تشکیلات نوین دادگستری

تهیه و تصویب اولین قانون مدنی ایران

بنیان ثبت اسناد و ثبت احوال

لغو کاپیتولاسیون

اسکان عشایر

یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران

تاسیس بانک ملی ایران

ساخت راه‌آهن سراسری ایران

جاده‌سازی در کشور

کشف حجاب

تأسیس رادیو ایران و خبرگزاری پارس

تأسیس دانشگاه تهران

گسترش صنایع

تأسیس فرهنگستان ایران

تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی

تغییر نام رسمی کشور در مجامع بین‌المللی از پارس به ایران در سال ۱۹۳۵.

شهریور ۱۳۲۰ و تبعید

با وقوع جنگ جهانی دوم، رضا شاه که محو پیروزی‌های متحدین شده بود، روابط خود را با آلمان و ژاپن گسترش داد. ولی انگلستان (که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد ماشین جنگی خود نیاز مبرم داشت) و روسیه با کمک نیروهای آمریکایی در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ایران را اشغال نمودند. این اقدام علیرغم بی‌طرفی دولت ایران در جنگ، رخ داد. پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد. « ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد.  » رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت. او در دوران تبعید بسیار کم سخن می‌گفت. یکی از آخرین وصیت‌های او به ایرانیان این جمله‌است که. « به ایرانیان بنویسید که از آمریکایی‌ها بیشتر بترسند تا از روسها و انگلیسها. اینست حرف آخر رضا شاه و این حرف رضا شاه را هم تاریخ، مدلل خواهد داشت که آیا درست است یا نادرست.  »

خانواده رضاشاه

رضا شاه در طول دوران زندگی جمعا با چهار زن ازدواج کرد که از آن میان عصمت‌الملوک دولتشاهی مورد توجه ویژه او قرار داشت. این در حالی بود که تاج‌الملوک  ملکه رسمی محسوب می‌گردید. او از این همسران جمعاً ۱۱ فرزند داشت که ولیعهدش محمدرضا پهلوی همزمان با اشرف و پس از همدم‌السلطنه و شمس به دنیا آمده‌است.

سیاست خارجی

در دوره زمامداری رضا شاه، ایران رابطه نزدیکی با کشور آلمان برقرار کرد بطوریکه این کشور به بزرگترین شریک تجاری ایران تبدیل شد و بیش از سه هزار کارشناس آلمانی در ایران استقرار یافتند. این افرایش رابطه با آلمان باعث تیرگی روابط با انگلیس و شوروی شد و یکی از علت‌های حمله این دوکشور در سال ۱۳۲۰ به ایران شد. در دوره رضاه شاه روابط بین‌المللی ایران دچار فراز ونشیب‌هایی شد. در سال ۱۹۳۷ و در اعتراض به چاپ عکسی در یک نشریه فرانسوی، ایران سفیر خود را از فرانسه فراخواند. درسال ۱۹۳۵ نیز در پی دستگیری سفیر ایران در آمریکا به جرم سرعت زیاد در حین رانندگی در مریلند ایالات متحده آمریکا، ایران روابط خود با آمریکا را قطع کرد. درسال ۱۹۳۹ روابط ایران با فرانسه و آمریکا به حالت عادی بازگشت.

ماجراهای پس از مرگ

پیکر رضاشاه را پس از مرگ به مصر بردند و در آن‌جا به امانت گذاشتند. جنازه وی در مصر مورد دستبرد ملک فاروق، برادر فوزیه همسر اول محمدرضا پهلوی قرار گرفت و شمشیر جواهرنشان وی به سرقت رفت. در اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه به ایران آمد و با تشریفات رسمی به حضرت عبدالعظیم منتقل شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد. در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و مدت کوتاهی قبل از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، ابتدا به لوس آنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر منتقل شد. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، مقبره رضاشاه به دستور حاکم شرع وقت صادق خلخالی به کلی ویران شد.

مذهب

رضا شاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دسته‌های عزاداری حسین و همچنین در تکایا و حسینیه‌ها بطور فعالی شرکت می‌نمود.لیکن در همان دوران (دوره وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به جدایی دین و سیاست داشت. او در سفرنامه خوزستان به سختی از شاه اسماعیل صفوی بخاطر تکیه بر گروه شیعیان و احساسات شیعی انتقاد می‌کند. او همچنین پس از رسیدن به پادشاهی و در سال ۱۳۰۵ در سفرنامه مازندران شاه عباس را بخاطر اختلاط مذهب و سیاست مورد انتقاد قرار داده‌است. تحقیق محمد فغفوری در باره رابطه علماو دولت بین ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ نشان می‌دهد که رضاخان از هویت قومی-دینی برای دستیابی به اهداف سیاسی اش استفاده کرده بود. او تلاش کرد تا رقبا و شریک اش، سید ضیاء الدین طباطبایی را با استفاده از روابط اش با گروههای غیرمسلمان، به خصوص ارامنه حذف کند. رضاخان با تشکیل یک جبهه متشکل از ارامنه، بریتانیاییها و سید ضیا موفق شد حمایت علما را برای دور کردن رقبایش به دست آورد. او با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود. با طرح کشف حجاب و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای تراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علنا به مبارزه طلبید و در واقعه مسجد گوهرشاد مشهد (۱۳۱۴)، که چندین ماه پیش از تصویب قانون منع حجاب روی داد، با کشتار و سرکوب بست‌نشستگان در مسجد، این مبارزه را با قوهٔ قهریه به پیش برد. او حتی یک بار که یکی از دخترانش در حرم حضرت معصومه بصورت بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، به شخصه به قم رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراض کننده را به شلاق بست ولی به علت رابطه نزدیک و خوب رضا شاه با عبدالکریم حائری یزدی، بزرگترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او هیچ اعتراضی به این اقدام رضا شاه صورت نگرفت. گرچه در دوره رضاشاه به ارامنه خودمختاری فرهنگی و دینی اعطا شد، و حق داشتند یک نماینده اضافه در مجلس داشته باشند، اما رضاشاه مدارس شان را در سالهای ۱۹۳۸-۱۹۳۹ بست و خودمختاری درونی شان را در خطر انداخت. مشاغل دولتی به ارامنه داده نشد. طی آن زمان، تهمتها و انتقادها در رسانه‌های در کنترل دولت علیه جامعه مسیحی عمدتاً متوجه ارامنه و آشوریان بود،بیشتر ارامنه آن را ناشی از ارتباط و تحسین شخصی رضاشاه از کمال آتاتورک ترکیه می‌دانستند. دیگران، این را بخشی از نقشه بزرگ فعالیتهای پان ایرانیستی در کشور دیده‌اند. روستاهای بسیاری در آذربایجان ایران تا ۱۹۳۰ که رضا شاه نامهای شان را فارسی کرد، نامهای ارمنی داشتند. هردوی بستن مدارس اقلیتهای مذهبی و تغییر نام دهات، شهرها، خیابانهاو.. بخشی از چارچوب سیاست کلی رضاشاه برای استحکام دولت و کاهش وابستگی به خارج بود. دوران رضاشاه به طرزی غریب به جامعهٔ زرتشتی ایران مربوط بود. از یک سو، عبادتگاهها و مدارس شان، مثل سایر اقلیتهای غیرمسلمان در معرض محدودیت قرار داشتند، از سوی دیگر آنان ابزاری بی همتا برای ایدئولوژی ناسیونالیستی شاه جدید بودند. نمادهای ایران باستان (دارای ارتباط نزدیک با زردشتیان) بنیاد ساخت ملت نوین ایرانی شد. روشن تر از همه اعلان ۱۹۳۴ رضاشاه بود مبنی بر این که خارجیان کشور را جای پارس ایران بخوانند. و در ایدئولوژی جدید به طور نزدیکی در ارتباط با گذشته درخشان پادشاهان ایرانی در دوره پیش از اشغال اعراب بود. طبیعتاً زرتشتیان بسیاری نظام جدید را خوشامد گفتند و بعضاً حامی تند و تیز رضاشاه شدند. در بین آنان ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده زرتشتیان در مجلس بود، که به طور خستگی ناپذیری برای بهبود وضع جامعه زرتشتی در کل کشور کار می‌کرد و یک مدافع قوی برنامه‌های توسعه در ایران بود. با وجود این او حتی از رضاشاه بیشتر زنده نماند، کسی که بسیاری معتقد اند دستور ترور او را داد

ویژگی های دوستان خدا (اخلاقی، اجتماعی)

دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند، آنگاه که مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سرگرم آینده دنیا شدند، آنگاه که مردم به امور زودگذر دنیا پرداختند. پس هواهای نفسانی که آنان را از پای در می آورد، کشتند، و آنچه که آنان را به زودی ترک می کرد، ترک گفتند، و بهره مندی دنیاپرستان را از دنیا، خوار شمردند، و دست یابی آنان را به دنیا زودگذر دانستند. با آنچه مردم آشتی کردند، دشمنی ورزیدند، و با آنچه دنیاپرستان دشمن شدند آشتی کردند، قرآن به وسیله آنان شناخته می شود، و آنان به کتاب خدا آگاهند؛ قرآن به وسیله آنان پابرجاست و آنان به کتاب خدا استوارند، به بالاتر از آنچه امیدوارند چشم نمی دوزند، و غیر از آنچه که از آن می ترسند هراس ندارند. حکمت 432 / نهج البلاغه

حقوق بشر در اسلام

کلمه  حقوق در اصطلاح حقوقدانان به مجموعه حق ها و تکالیف گفته می شود که پیروان آن سیستم حقوقی مکلف به تبعیت از آن هستند. گاهی چنین پنداشته می  شود که حقوق صرفاً  آزادی هایی است که حاکمیت به عوام اعطا می کند اما در واقع چنین نیست و چنانچه آمد تکلیف نیز از آن مستفاد می گردد. منتقدان حقوق اسلامی از سختگیری های فراوان بر پیروان این مکتب سخن می گویند که نقد این نظر بر حقوق گسترده اسلامی در این مقال نمی گنجد اما حقوق بشر در اسلام و وجه تمایز آن با اعلامیه حقوق بشر نکاتی را پیش روی ما می آورد که قابل توجه است. حقوق بشر اسلامی آنچه موجب پدید آمدن حقوق بشر اسلامی شد، فرهنگ خاص جوامع اسلامی است كه قوانین و مقررات نیز بر آن مبنا تنظیم شده است. در حالی كه اساس حقوق بشر جهانی بر تطابق با فرهنگ غرب و دین مسیحیت است. از یك سو، بخشی از این سازمان، متولی حقوق بشر شد و منشوری را در سال ۱۹۴۸ به تصویب رساند كه مشتمل بر یك مقدمه و ۳۰ ماده می باشد. این منشور به انواع آزادی های فردی، نژادی، مذهبی، برابری و كرامت انسان ها می پردازد. از سوی دیگر، كشورهای مسلمان دست به تدوین و تصویب حقوق بشر اسلامی زده اند; چون این كشورها معتقدند كه در حقوق بشر غرب، تعارضات و نواقصی وجود دارد كه نمی توان آن را در كشورهای اسلامی به طور كلی و بی قید و شرط اجرا كرد. آنچه موجب پدید آمدن حقوق بشر اسلامی شد، فرهنگ خاص جوامع اسلامی است كه قوانین و مقررات نیز بر آن مبنا تنظیم شده است. در حالی كه اساس حقوق بشر جهانی بر تطابق با فرهنگ غرب و دین مسیحیت است. بین اندیشمندان اسلامی و متفكران غربی در مسئله حقوق بشر، اختلافات مبنایی وجود دارد. یك مورد اساسی و مبنایی به تعریف قانون صحیح و معتبر بر می گردد. متفكران غربی قانونی را معتبر می دانند كه موافق با خواسته های انسان ها و در راستای انسان محوری باشد، از این رو، منشاء اعتبار قانون را آراء و خواسته های مردم می دانند. بررسی اعلامیه های جهانی حقوق بشر و میثاقین و... نشان می دهد كه اینان، محور تمام تصمیم گیری ها را امیال نفسانی افراد می دانند و در واقع امیال نفسانی مشترك بین غربی ها را در قالب قوانین و به نام حقوق بشر جای داده اند. اما از دیدگاه اسلام قانونی صحیح و معتبر است كه از سوی خدا و از طریق وحی به دست ما رسیده باشد و مطابق با مصالح واقعی انسان ها باشد و از این رو، ارزش قانون به مطابقت با مصالح مادی و معنوی انسان ها است. طبق این دیدگاه، بشر تكویناً و تشریعاً بنده خداوند متعال است و برخلاف متفكران غربی كه انسان را در برابر خدا هم آزاد می پندارند، بر تسلیم و فرمانبرداری انسان ها در برابر خدا تأكید می ورزد

 

خبرنگار روزت مبارک

گل و شیرینی و تبریک و هزارن از این دست لوس بازی های ساده ، همگی دستاورد یک روز خاص به نام روز خبرنگار است. این شو اینقدر کلیشه شده بود که وقتی سال گذشته روز 17 مرداد یعنی روز خبرنگار ، شغل خبرنگاری در ردیف مشاغل سخت قرار گرفت همگی ذوق کرده بودند . بله دوستان 17 مرداد روز خبرنگاره و باز توجه ها به سوی این قشر عظیم و زحمتکش جلب میشه. البته این توجه های موقت و بی فایده منحصر به روز خبرنگار نیست بلکه در آستانه هر مناسبت خاصی که تقویم نشان میده در جهت تعالی آن مناسبت کلی طرح و برنامه و نقشه و حتی همایش های پر زرق و برق و پر هزینه صرف می شود ولی فردای آن روز همان و همان. اهالی رسانه مکتوب یا همان روزنامه نگاران ، غالباً فعالیت در این وادی را شغل و حرفه نمی دانند و چنین         می انگارند که روزنامه نگاری اصلاً یک ذوق است ، یک استعداد است ، یک توان است . روزنامه نگاری را هرگز نمی توان یک شغل اصلی دانست . اگر به آن یک حاشیه اطلاق کنیم با مثما تر می نماید چراکه خبرنگار همواره در لبه پرتگاه است و در صورت گذر از خط قرمز خیالی آقایان ، بی کار می شوند و به همین جهت می توان خبرنگاری را خانه به دوش کاری نیز اطلاق کردچون غالباً فعالیت ثابتی در یک مجموعه ندارند.

روز 17 مرداد برای خبرنگار کف می زنند و به وی تبریک می گویند اما در طول سال همین افراد خبرنگاران را تحقیر کرده و جواب سربالا می دهند. تاسف واژه کوچکی است در برابر اشخاصی که در روز خبرنگار با صادر کردن بیانیه به دنبال کسب منفعت هستند اما سر به زنگاه ، زمانی که از روی ندانم کاری های جنابشان و مزه مزه نکردن حرف دهانشان ، وقتی خطر را حس می کنند بی شرمانه هرگونه تهمت را به این قشر روا می دارند و مسئولیت را از خود سلب ، و بر گردن خبرنگار می اندازند.

استرس کاری و نداشتن امنیت شغلی اهالی مطبوعات نیز از دیگر چالش های آنان بوده که به علت بی کفایتی برخی مدیران و مسئولان نشریات  به این گونه که قلمی  بر خلاف منافع و توافقات با از ما بهترون زده شده است ، خط قرمزهای خیالی حضراتشان را نقص کرده و از کار بی کار می شوند.

آری خبرنگار نبض گویای کشور است . کشوری که خبرنگارانش را مرتب بازنشسته می کند ، همیشه در حال نوسان است.

آقایانی که در 17 مرداد با توزیع کارت های تبریک در بین قشر مطبوعاتی در پی جلب منافع آتی هستند ، همین اشخاصی هستند که وقتی متنی را بر خلاف منافع خود می بینند ، گستاخانه اقدام به تهدید خبرنگاران می کنند که اغلب به نتیجه هم می رسند و این خبرنگار مظلومانه در پی حمایت از مدیران خود.

از سختی های این شغل به ظاهر ساده همین بس است که بگوییم صبوری ، حوصله و تحمل تحقیر و برخورد های زننده از الزامات روحیات خبرنگاری است . این سختی ها ، دو رنگی ها و نا مهربانی ها و ... هرگز خبرنگاری را که حرمت قلم را درک کرده از پای نمی اندازد . خبرنگار و خبرنگاری زنده است تا زمانی که حرمت قلم زنده است. خبرنگار روزت مبارک

وکیل کم تجربه

به روز کردن مهریه

در این ستون برآنیم تا روش به روز کردن مبلغ مهریه را طی یک فرمول ساده آموزش دهیم . زوج هایی که مهریه را سکه انتخاب کردند تکلیفشان مشخص است و آقایان مجبورند هروقت خانم ها اراده نمودند (عندالمطالبه) به قیمت روز دو دستی به خانم تقدیم کنند. ولی مهریه هایی که بصورت مبلغ خاصی تعیین می شود داستانی متفاوت دارد. با گذشت زمان ارزش پول کاسته می شود اما ارزش آن قابل بازگشت است و روش آن طبق فرمول ذیل حضورتان تقدیم می شود:

عدد ۷۱/۱۵۹  را در بالای کسر و عدد ۱ ممیز سال عقد تا سال جاری را پایین خط کسری قرار می دهیم و نتیجه این تقسیم را در مقدار مهریه تعیین شده ضرب میکنیم. حاصل ارزش مهریه  در سال حاضر می باشد.

 

هنر نزد ایرانیان است و بس

چند روز پیش داشتم از کوچه کناری خانه شهریاران رد میشدم که یه هو دیدیم یا ابوالفظل چندتا تراکتور و بولدوزر و افغانی و کلنگ و هرچی که بگی دارن هنرمندانه کوچه رو میکنن حالا نکن کی بکن جالب اینجا بود که رحم به سطل آشغالم نکردن فقط اومدن برا کندن ما اول فکر کردیم جنگ شده اومدن سنگر بکنن نگو از طرف فاظلاب اومدن کندن و کندن سر هر کدوم از سنگرا هم یه گونی و یه چندتا حفاظ آهنی گذاشتن و هنرمندانه تضعینش کردن که ماشین نتونه از اونجا رد شه پس اینجا بود که فهمیدم هنر نزد ایرانیان است و بس ولی الان بازار مشترک شده چون داریم از برادران افاغنه کمکهای بسیاری میگیریم در زمینه هنر

گفتگو با فریدون فرهودی

                                                                                           

 فریدون فرهودی که یکی از هنرمندانی است که در زمینه فیلمنامه:دختری با کفشهای کتانی،تکیه بر باد،حس پنهان،ساحره،کلاهی برای باران و...را به یادگار گذاشته است و پس از سالها چندین فیلم را کارگردانی کرده و حالا نیز در طالقان مشغول کار جدید خود در هر دو عرصه فعالیت میکند و هم اکنون با گروه خود درحال فیلمبرداریست  

در حال حاظر سینما و تلویزیون در چه مسیری یه سر میبرند

- فكر مي‌كنم به طور كلي مسير رو به رشد و مثبتي دارد. سينما و تلويزيون مميزی ‌هاي خاص خودشان را دارند كه بخشي از آن ها منطقي است و بخشي هم نه. ولي در كل بررسي فيلم نامه دارد مسير بهتری را طي مي‌كند. مثلا اگر تله فيلم‌ها را با تله‌فيلم‌هاي 2 سال پيش مقايسه كنيم، مي‌بينيم که خيلي بهتر شده اند. در سينما هم همين‌طور. اصلا مدعي موفقيت فيلم نامه‌ها نيستم. ولي مدعي بهبود فني آن ‌ها چرا. از طرف ديگر جايگاه فيلم نامه‌نويسي به خصوص در سينما سرعت رشد بيش تري دارد. یادمان باشد فيلم نامه‌نويسي در سينماي ما شاخه تعريف شده‌اي نبوده. بنا به پسند روز چيزهايي می نوشتند و فيلم برداري می کردند. بيش تر اجرا و كارگرداني مهم بوده. ستاره‌هاي سينما هم تعيين‌كننده بودند. ولي فكر مي‌كنم الان قدر و منزلت اين حرفه آن قدر شناخته شده هست كه هر كس مي‌خواهد كار كند، حداقل با يكي دو تا فيلم نامه‌نويس مشاوره مي‌كند. همین يعني اين حرفه دارد به عنوان يك راس مستقل تولید سینمایی شناخته مي‌شود. كانون فيلم نامه‌نويسان در اين مورد خيلي سهيم بوده و فعاليت خوبي داشته و توانسته در مجمع خانه سينما و در بين حرفه‌هاي مختلف سينما جاي خوبي براي خودش پيدا كند.

 از نظر اقتصادی چه رویدادی در فیلمنامه رخ داده؟

 - از منظر اقتصادي هم فيلم نامه‌نويسي مسیر امیدوار کننده ای را طی می کند. البته زمان مي‌برد تا این حرفه به جايگاه واقعي‌اش برسد.

  آیا مشکل سینما فیلمنامست؟

 - بله،  من هم مي‌گويم اشكال سينماي ما فيلم نامه است، ولي فقط فيلم نامه‌نويسي نيست. مشکل خواندن و درک فيلم نامه، مشكل كارگرداني، مشکل بازی و مشكل توليد فيلم نامه هم هست. تهيه‌كننده‌ ای که از گوشه و كنار كارش مي‌زند براي رسیدن به هزينه كم تر، كارگردانی که به دلايل مختلف غلط کارگردانی می کند، بازیگری که به اشتباه سعي مي‌كند فيلم نامه را به خودش نزديك كند و نه خودش را به فيلم نامه، همه و همه به نوعی بخشی از مشكلات فيلم نامه هستند.

البته مشكل فيلم نامه‌نويس و درست نوشتن، شناخت زندگي و چيزهاي ديگر مثل ممیزی هم هست. پس مشكل ما مشكل ارتباط حرفه های مختلف سينما با موضوعي به نام فيلم نامه است. ما اصولا متن تصويري را خيلي خوب درك نمي‌كنيم. مگر چند سال است متن نمايشی مي‌نويسيم؟ چقدر تاريخ نمايش داريم؟ چقدرش مكتوب است؟ چقدر ادبيات داستاني داريم؟ توليد فعلی ادبيات داستاني ما اصلا قابل قياس نيست با كشورهايي كه ادبيات داستاني نيرومندي دارند.

 پس اینهمه ادبیات داستانی تکلیفش چه میشود؟

  - فكر مي‌كنم خيلي كم تر از آني است كه بايد باشد. ادبيات ما بيش تر منظوم و تغزلي است.

 یادم هست چندینبار در کارگاهها و جلسات گفتید داستان باید 3بعدی صرف بشود فکر نمیکنید داستانهای ما تاحدودی به آن نزدیک اند.

 - وجه تغزلي و عاشقانه و عارفانه‌اش غالب است و البته ارزش و زيبايي‌ و حسنش هم به همين است. ولي بايد بپذیریم سوفوكل و شکسپیر نداريم. تاريخ نمايشي غرب، شکل گرفته و مداوم است. در داستان نویسی با وجود گذشت چند دهه هنوز کسی در حد و اندازه هدایت نداریم. شاید دلیلش كميت پايين توليد باشد. سال‌ها می گذرد تا يك رمان یا مجموعه داستان خوب و ماندگار توليد بشود.

  با وجود همه این تفاصيل تعداد فيلم نامه‌نويس‌های ما هم كم است.

 - خب چون سينما توليد كمي دارد.

  با فیلمهای کم فروش چه باید کرد.

  مشکلات اكران، بحث دیگری است. ضمن اين‌كه تعداد زیادی از فيلم نامه‌ها را خود كارگردان‌ها می نویسند و تعدادی هم تکرار فیلم هایی است که قبلا ساخته شده و تولید کننده نیاز چندانی به فیلم نامه نویس حرفه ای احساس نمی کند. درست است كه تعداد فيلم نامه‌نويسان فعال سينماي ما محدود است. ولی ميزان درآمدشان غالبا پايين است. همه هميشه مشغول به كار نيستند. در نتيجه درگير كارهاي ديگري مي‌شوند تا زندگي‌شان بگذرد و براي همين تبعات اين درگيري آن ها را از اين عرصه دور مي‌كند. فيلم نامه‌نويسان زيادي را می توانید پيدا كنيد كه در طول 5 ــ 4 سال هيچ فیلم نامه ای نمي‌نويسند.

 تلویزیون که دارد خوب تولید میکند.

 - بله، تولید گسترده تلويزيون دارد كمك مي‌كند. اولش به همين رشد اشاره كردم. تلويزيون توليد بالايي دارد كه باعث می شود فيلم نامه‌نويسان و همین طور سایر صنوف سینمایی پرکارتر باشند و اين خيلي اميدواركننده است. به همين نسبت، نگاه به فيلم نامه هم در این رسانه دارد شكل بهتری مي‌گيرد و فني‌تر مي‌شود. ولي در سينما چند فيلم نامه‌نويس داريم؟ چند تا از فيلم‌ها را فيلم نامه‌نويسان مستقل و حرفه‌اي نوشته‌اند؟

 حظور فیلمنامه نویسان و سینماگران  از نظر شما در تلویزیون مثبت است؟

 - بله.

ممکن است بخشي از خصوصيات و ويژگي‌هاي سينما آن جور كه بايد و شايد نتواند در مدیوم تلويزيون بروز پيدا كند. چون بعضی از معیارهايي كه در سينما ارزش حساب مي‌شود، در تلویزیون ارزش به حساب نمي‌آید يا اصلا نبايد بیاید. شما چطور به اين قضيه نگاه مي‌كنيد؟

  من مدعي نيستم كه همه بايد براي تلويزيون كار كنند یا نکنند. ولی نمی شود از تلویزیون خواست که تولید نکند. مشکل سینما این طوری حل نمی شود. به هر حال سینما قادر به تامین اشتغال دست اندرکارانش نیست. یعنی بهتر است عده قابل توجهی از بر و بچه های سینما بی کار باشند، ولی برای تلویزیون تولید نکنند؟

 داريم درباره سیری كه در سينما و تلويزيون طي مي‌شود، حرف مي‌زنيم.

  محدودیت تولید سينماي حرفه ای ریشه های متعددی دارد. من نمي‌دانم شما در قياس با كجا مي‌گوييد توليد سينماي ما بالاست. سينماي ما بايد بتواند براي فيلم نامه‌نويس‌ها و كارگردان‌ها و بقیه صنف ها ميدان كار فراهم كند. ولی ما هميشه تعدادي آدم در سايه داريم. البته خیلی ها هم به اشتباه وارد این حرفه شده اند. دوست و آشنايي داشته‌اند و با توصیه ای آمده اند و حالا هم مدعی حق حضور و اشتغال هستند. اشاره من به اهمیت معیار تخصص برای ورود به سینما است. در عین حال نوشتن عرصه‌اي نيست كه شما بتوانید آدم ها را از حضور و کار در آن منع کنید. من به‌ عنوان يك آدم غيرحرفه‌اي قلم و كاغذ برمي‌دارم و فيلم نامه‌اي مي‌نويسم و در بانك فيلم نامه هم ثبت مي‌كنم و يكي ديگر هم پيدا مي‌شود كه آن را ازم مي‌خرد. پس بي‌حساب و كتاب بودن هم در بی کاری یا کم کاری تعدادی از آدم‌هايي كه در اين حرفه شاغل هستند، دخيل است.

  خانه سینما در این مورد کاری انجام نمي‌دهد؟

 - خانه سینما قدرت اجرایی کافی ندارد. باید آن‌قدر امكان تولید و تنوع اكران داشته باشيم كه اكثريت فعال باشند. حالا وقتي اين امكان فراهم نيست، چه بهتر كه این آدم ها وارد عرصه تولید تلويزيون بشوند. اين کار به ارتقاي تولید تلويزيون هم كمك مي‌كند. به هر حال سينمايي‌ها نگاه فیلم سازی و تخصصی تری دارند.

  اما این نکته هم وجود دارد که سينمايي‌ها وقتي برای تلويزيون کار می سازند، درست یا غلط مغلوب مديومي می شوند كه در آن كار مي‌كنند؟

- خب طبیعی است که کسی وقتي براي تلويزيون كار مي‌كند، معيارهاي آن را هم در‌نظر بگيرد. ولي این آدم وقتي برگشت، بايد بتواند با معيارهاي سينما هم کار كند. اگر نمی تواند و مغلوب معيارها مي‌شود و نوع و جنس کار از كنترلش خارج مي‌شود، تلويزيون مقصر نيست. البته این خطر احتمالی بیش تر متوجه کارگردان و فیلم نامه نویس است، نه بقیه حرفه ها.

 بحث اين است كه در حال حاضر رسانه غالب، تلويزيون است که ذائقه مخاطب را با معيارهاي خودش پرورش مي‌دهد و مخاطبش هم به همین ها عادت مي‌کند. كارگردان و تهيه كننده سینمایی هم براي اين‌كه از اين فرصت استفاده كند، سعي مي‌كند كارش را هم با همان ملاك‌‌ها و معيارها تولید کند. نمونه‌اش این است كه ستاره های سريال‌هاي 90 شبي رفته‌اند روي سردر سينماهاي ما. داستان ها هم کم و بیش همان است. حاصلش سينمايي است كه خيلي حرفي براي گفتن ندارد.

 - دليلش را نباید آن جا جست‌و‌جو نكنيد. شما اين مشکل را ناشي از نوع نگاه تلويزيون به تولید فیلم مي‌دانيد؟

  نظر شما را مي‌‌خواهم بدانم.

 - من اين‌جوري فكر نمي‌كنم. در همه جاي دنيا بعضي از بازيگران و فيلمسازان و تهيه‌كنندگان تلويزيوني جذب سينما مي‌شوند. خيلي از آدم‌هاي معتبر سينمايي در جاهاي مختلف دنيا براي تلويزيون و حتی راديو هم توليد مي‌كنند. بخشی از این ماجرا برمی گردد به توان خود آدم‌ها. من شاخه‌هاي حرف شما را جداجدا می بينم. سينماي حرفه ای ما اگر سينماي نازلي مي‌شود، به اين ربطي ندارد كه اين آدم‌ها از كجا آمده‌اند. چيزي كه از سينما خواسته مي‌شود، باید دریچه نگاه به این مشکل باشد. هم از طرف مردم و هم از طرف مميزي. مدعي نيستم كه از فيلم‌هاي خوب فرهنگي حمايت نمي‌شود. با بعضي فيلم‌هاي خاص هم كار ندارم. مهم سينماي داستان‌گوي حرفه‌اي تجاري است. فيلمی که هم بتواند با مردم ارتباط برقرار كند و هم حرفي براي  گفتن داشته باشد. اين سینما است كه مي‌تواند گردش سرمايه سينماي ايران را گسترش بدهد. اما اين سينما الان ترجيح مي‌دهد كم‌تر وارد مسائل مهم و پیچیده بشود و خيلي راحت از كنارشان عبور كند. وقتی حتی در یک دوره کوتاه، ممیزی و کانالیزه کردن تولید دچار افراط و اشتباه شود، تا مدت ها بعد تهيه‌كننده براي اين كه نگران برگشت پولش نباشد، ترجيح مي‌دهد كه در محدوده تعریف شده قبلی باقی بماند. سینما اگر نتواند شوخی یا جدی به آدم ها و شغل ها و قشرهای مختلف جامعه و معضلات و پدیده ها به صورت عمیق بپردازد، از باورپذیری و علاقه مخاطب محروم می شود و از مردم عقب می ماند. اين ها قبل از هر چيز به مديريت فرهنگي مربوط است.

 پس شما همه چيز را به حواشی مربوط مي‌دانيد.

 - همه چيز به هم مربوط است. من وقتي مي‌بينم نمي‌‌توانم راحت روی مساله‌اي کار كنم، واردش نمي‌شوم. در مورد کارگردان و تهیه کننده هم این نکته صدق می کند. امیدوارم به این موضوع، دقیق تر و جدی تر پرداخته شود. در مورد تفاوت تولید در سینما و تلویزیون، با شناخت این تفاوت، می توان در هر دو عرصه کار کرد. اگر نمی توانم اين ها را از هم جدا كنم، مشكل من است. حالا اين‌كه چقدر نگاه سينما يا تلويزيون درست است، مطلب ديگري است. ولي اين كه سينمايي‌ها  در حوزه تلويزيون هم كار مي‌كنند يا برعكس، چيز تازه‌اي نيست و در همه جاي دنيا متداول است.

  می شود همین اتفاق را در كارهاي خود شما هم پی گیری کرد. اولین فيلم نامه‌هاي شما «ساحره» و «دختري با كفش‌هاي كتاني» است و آخرین هاش «پاپيتال» و «كلاهي براي باران». در فاصله 77 تا 87 چه اتفاقی افتاده که شکل نوشته های شما این قدر تغییر کرده؟

- دلايل متعددی دارد. قبلا اشاره کردم که تولید سینمای حرفه ای تحت تاثیر عوامل متعددی است: گرایش و سلیقه بیننده، سمت و سوی نظارتی و شرایط و حال و هوای عمومی جامعه. شکل و شرایط تولید هم تعیین کننده است. مثلا فیلم نامه «ساحره» بسیار خوب و موفق از کار درآمده بود، ولی فیلمش کار موفقی نبود. من ترجیح می دهم در مورد فیلم نامه هایم صحبت کنم، نه فیلم هایی که از روی آن ها ساخته شده. البته شما فیلم ها رادیده اید و فیلم نامه ها را نخوانده اید. این مشکل همیشه برای فیلم نامه نویس ها هست. گاهی تفاوت فیلم و فیلم نامه حیرت انگیز است. ممکن است فیلم نامه نابود شده باشد. شاید هم نجات پیدا کرده باشد. البته احتمال دوم، معمولا یک درصد است! به هر حال فیلم نامه های اخیر من، چه از نظر مفهومی و چه از نظر فنی، مطلقا کم تر از «دختري با كفش‌هاي كتاني» و «ساحره» نیستند. از نظر فنی که بعضا بهترند.

  یعنی حتی «كلاهي براي باران» هم از نظر شما قابل دفاع است؟

 - قطعا از بهترین کارهای من است. منظورم فیلم نامه«كلاهي براي باران» است، نه فیلمش.

 مجبورم اين سوال را خيلي رك بپرسم: اصلا به نظر شما «كلاهي براي باران» فيلم ارزش مندي است؟

- فیلم اگرچه در اکران موفق بود، ولی از دید من یک ماکت کوچولو شده و ناقص بود، مخصوصا در مفهوم و شخصیت. در ضمن یادتان باشد «كلاهي براي باران» فیلمی بر مبنای فیلم نامه است و «دختري با كفش‌هاي كتاني» فیلمی با اتکا بر موضوع و کارگردانی. بگذارید یک خاطره جالب برایتان بگویم: آن موقع فیلم ها در ارشاد ارزش یابی می شدند و درجه می گرفتند و این فیلم درجه جیم گرفته بود. حتی بعضی ها به رسول توصیه کرده بودند آن را نسازد. وقتی فیلم ساخته شد، در جشن خانه سینما جایزه بهترین فیلم نامه را گرفت. سینما هم عالمی دارد، نه؟

فيلمي بر مبناي فيلم نامه يعني چي؟

- يعني نقطه اتكاي«كلاهي براي باران» فيلم نامه است. در «دختري با كفش‌‌هاي كتاني» اگرچه دونفر روي فيلم نامه كار كرده بوديم و خيلي خوب شده بود و خيلي هم خوب ساخته شد، اما مهم ترین امتیازش  طرح و موضوعش بود که متعلق به خود رسول بود.«كلاهي براي باران» با آن دقت ساخته نشد، كوچك و كم هزينه كار شد. اگر دقیق ساخته مي‌شد، صرفا يك كمدي نبود. فيلم شادي بود كه معنا و مفاهيم خيلي ارزش‌مندي داشت. فیلم نامه «پاپيتال» هم موقعیت .«كلاهي براي باران» را دارد. همین طور «حس پنهان» که هنوز فیلمش را ندیده ام. اشاره ام به فیلم نامه ها است.

 در ادامه صحبت قبلی، فكر مي‌كنيد دليل اصلي اين مشكلات كجاست؟

- نفهميدن فيلم نامه معضل عظيمي است در سينماي ما. اكثر فيلم نامه‌هايي كه من نوشته‌ام، براي توليد فيلم‌‌هايي است بر مبناي فيلم نامه. نوشته‌هاي دقيقي است كه بايد براساس همان چيزي كه نوشته شده توليد بشود. با اين نگاه ارزش‌گذاري فني، فيلم نامه «كلاهي براي باران» فيلم نامه بسيار خوبي است.

با ارزش‌گذاري فرهنگی به نظرتان فيلمفارسي نيست؟

- با فيلم كاري ندارم، دارم از فيلم نامه خودم حرف مي‌زنم. چون فيلم نامه خيلي با فيلم متفاوت است.

وقت بگذارید و فیلم نامه را بخوانید، بعد حرف می زنیم. جدا از این نکته، موفقیت در اکران شاید مهم ترین معیار در ارزیابی تولید در سینمای حرفه ای است. نظر مردم تعییت کننده تر از نظر من و شما است. در همه جای دنیا، نه فقط ایران. سینما زبان خاص خودش را دارد. بیننده تظاهر و تحمیل را نمی پذیرد، از جمله تظاهر و تحمیل فرهنگی را.

فیلم نامه نویسی برایتان از کجا شروع شد؟

- من یک دوره‌ كارگرداني مي‌كردم که به جز اولین کارم که يك فيلم يك ساعته 16 ميليمتري براي تلويزيون بود، فيلم نامه هيچ كدامش مال خودم نيست. آن موقع من اساسا فيلم نامه نمي‌نوشتم. در آن دوره چندتا سریال ساختم.

يعني اصلا در حال و فضاي نوشتن نبوديد؟

- اصلا. پس از آن دوره، چندین سال هم فيلم نامه نوشته‌ام براي ديگران. حالا دنبال اين هستم كه اين دو تا را با هم تلفيق كنم. هر كدام از 2 مرحله قبلی برايم تجربه خاصي بود. البته فيلم نامه آخرين تله فيلمي را كه همين زمستان گذشته ساختم، خودم ننوشته ام.

 معمولا رسم است که همه سعی می کنند در هر جایی که هستند، خودشان را به جایگاه کارگردانی برسانند. خیلی جالب است که بدانم شما چه طور از كارگرداني به فيلم نامه نويسي رسيديد؟

-  قبلا چيزهاي پراكنده‌اي مثل شعر و داستان براي خودم مي‌نوشتم. گفتم که فيلم نامه اولين فيلم را هم خودم نوشتم. ‌آن موقع برای تلويزيون كار مي‌كردم و بعضی وقت ها خيلي احساس فرسودگی می کردم. چون بعضي از فيلم نامه‌هايي را كه می ساختم، دوست نداشتم. برای همین شروع كردم به نوشتن طرح‌هاي خودم كه از بينشان طرح يك سريال 20 قسمتي درآمد كه دوستش دارم، ولی هنوز به جايي ارائه‌اش نكرده‌ام. بعد هم «ساحره» را نوشتم براساس داستاني از هدايت. هر چه بيش تر كار كردم، اين تخصص را بيش تر شناختم. بعد هم درگير كلاس و تدريس شدم. از من می خواستند برایشان بنویسم، من هم می نوشتم. ولی در ابتدا قصدم اين نبود كه براي ديگران فيلم نامه‌ بنویسم. مي‌‌خواستم براي خودم بنويسم.

 خيلي جالب است كه با وجود اين كه فضاي ذهني‌تان فضاي نوشتن نبوده، يكهو در همچنين شرايطي قرار گرفته‌ايد. افتادن در كارگرداني خيلي معمولي‌تر و روتين‌تر است تا قرار گرفتن و هماهنگ شدن با فضاي نوشتن. آن هم با فضاي كارگردان سالاري كه خود شما توصيفش مي‌كنيد. داریم به جاهاي خوب ماجرا مي‌رسيم. دوست دارم عيني‌‌تر از زيبايي‌هاي نوشتن حرف بزنيد.

- وقتي يكي دو تا كار نوشتم، ديدم نوشتن دنياي بسيار بسيار جذابی است. هنوز هم همين اعتقاد را دارم. واقعا دلم مي‌‌خواهد اين را از ته دل به عنوان نظريه خودم اعلام كنم؛ نوشتن آن قدر هنرمندانه و سرشار از خلاقيت است كه اساسا قابل قياس با كارگرداني نيست. اول باید گفت فوق‌العاده كار سختي است. چون شما با تعدادي آدم و زندگي‌هاشان روبه‌رو هستی كه اصلا موجوديت ندارند و شما بايد تك‌تك‌شان را بسازيد و خلقشان كنيد. ولي در كارگرداني، بیست- سي تا آدم با شما كار مي‌كنند كه هر كدام زنده اند، حضور دارند و كار خودشان را بلدند و تو آن ها را مديريت مي‌كني تا به سمت و سوي سليقه و نگاه و خواسته خودت برساني. از منظر هنري، نوشتن خلاقانه تر است. حتی در فيلم نامه علي‌رغم اين كه باید نگاه فني و تجاري هم به آن داشته باشی، وگرنه به مشكل بر مي‌‌خوري. وقتي شروع مي‌كني به نوشتن و طرح هم از خودت باشد، با عرصه‌اي روبه‌رويي كه فقط در خیال و ذهن شما است. به نظرم اداره 5 تا آدم روي كاغذ بسيار سخت‌تر از اداره همه آدم های اطراف دوربین است. نوشتن فوق‌العاده هم جذاب است. چون وارد دنيايي مي‌شوي كه به هر چيزي كه دست مي‌زني، موجوديت پيدا مي‌كند. وقتي کار تمام مي‌شود، احساس می کنی به چیزی که مطلقا نبوده، هستی بخشیده ای.

  در دوره قبلي كارگرداني يا حالا كه دوباره كارگرداني را شروع كرده‌ايد، همان حساسيت‌‌هايي را كه درباره فیلم نامه های خودتان دارید، در مورد فيلم نامه‌هاي ديگران هم قائليد؟

- بله، همين كار آخر را وقتی مي‌خواستم چند سكانسش را تغيير بدهم، به خود نویسنده فیلم نامه گفتم این کار را انجام بدهد. دلايلش را هم گفتم و با هم به توافق رسيديم. مي‌خواستم با نگاه خودش اين را بكند. گرچه او اصلا ناراضي نبود كه خودم بنويسم. از این که کارگردان فیلم نامه اش، یک فیلم نامه نویس است، اظهار رضایت می کرد. در مورد فیلم نامه های خودم سر خيلي از كارها به كارگردان‌ها گفته‌ام كه اگر خواستند چيزي را عوض كنند، بهم بگويند. گذشته از این که نسبت به کار متعهدم، علاقه‌مندم كه اين اتفاق توسط من بيفتد. چون مي‌دانم مثلا اگر فلان قسمت ساختمان فيلم نامه را برداري يا عوض كني، كجاي كار آسيب مي‌بیند و کدام نقاط دیگر فیلم نامه هم بايد تغيير كند.

  متاسفانه خيلي وقت‌‌ها اين هماهنگي اتفاق نمي‌افتد.

 سينما هنري نيست كه بشود شخصي درباره‌اش تصميم گرفت. فيلم نامه‌نويس هم نمي‌تواند اين جوري باشد. براي همين است كه مي‌گويم در مرور پرونده‌كاري، جدا از ارزش‌گذاري فرهنگي، بايد از نظر فني و حرفه‌اي هم ارزش‌گذاري كرد و ارزش‌گذاري فرهنگي بخشي از بحث ارزش گذاری کلی است. اين اشتباه است كه هميشه دنبال خلق شاهكار باشیم. این یعنی محدود کردن تولید. این طوری نمی شود به یک سینمای قدرت مند حرفه ای در سطح ارائه و رقابت در خارج از مرزها رسید.

 حالا دليل چرخش دوباره‌تان به سمت كارگرداني چيست؟

- واقعيتش نوشتن براي من خيلي فرساينده است. با این که فيلم نامه‌نوشتن را خيلي دوست دارم، واقعا خودم را نويسنده حرفه‌اي نمي‌دانم. دیگر این که خودم را بيش تر آدم اجرايي مي‌دانم تا كسي كه بايد با شرايط پشت ميز نشيني کنار بیاید. نوشتن كار سختي است. مخصوصا برای من که خيلي با دقت و با حوصله كار مي‌كنم. براي اين كار بايد جسم آرامي داشته باشي. شور و تحرك كارگرداني، خستگي‌هاش را برطرف مي‌كند. ضمن اين كه بده بستان‌هاش با تمركز فشرده و طولاني‌مدت و تنهایی نوشتن تفاوت دارد. با این حال خيلي دوست دارم فرصتي باشد و داستاني را كه خودم دلم مي‌خواهد، بنويسم. مدت‌هاست كه فرصت خواندن يا فيلم ديدن نداشته ام، فرصت بررسي و بازيابي و بازسازي نداشته ام.

برای نوشتن اول از كجا شروع مي‌كنيد؟ از طرح و خلاصه شروع مي‌كنيد تا به فيلم نامه برسيد؟

- روش ها متفاوت است. من در اين مورد هم غيرحرفه‌اي عمل مي‌كنم. به همه هنرجوهايم توصيه مي‌كنم كه روي كاغذ فكر كنند، ولي خودم اين كار را نمي‌كنم. اول فكرهايم را كامل مي‌كنم و بعد شروع مي‌كنم به نوشتن. وقتي فيلم نامه را شروع مي‌كنم، همه جزيياتش در ذهنم هست. براي همين است كه مي‌گويم من مختصات يك نويسنده حرفه‌اي را ندارم. در كارگرداني هم كاركرد ذهني برايم خيلي مهم است. به اين شيوه عادت كرده‌ام.

 با این حالی که از خودتان توصیف می کنید، برای نوشتن سریال ها چه جوری تاب می آورید؟

- يك سريال 26 قسمتي نوشتم براي خانم پوران درخشنده كه حدود 2 سال طول كشيد. ولي الان كه تصورش را مي‌كنم، مي‌بينم مطلقا نمي‌توانم. نه وقتش را دارم و نه آمادگي‌اش را. به نظرم حتما بايد تيمي كار کرد. مخصوصا با كساني كه جوري با همراهي خودم فيلم نامه‌نويس شدند. هنرجوياني كه در تكامل كارشان همراهشان بودم و بعضي‌هايشان الان فيلمنامه‌نويس حرفه‌اي شده‌اند.

 چند تا از آن ها را که حرفه ای شده اند، اسم مي‌بريد؟

- از کلاس ها و شورای حوزه، عليرضا كاظمي‌پور و سعید رحمانی بودند که حالا از موفق ترین نویسندگان تلویزیون هستند. همین طور حسين مثقالي، جميله دارالشفايي، حامد افضلی، پریسا مجتبوی. چند تايشان هم در مطبوعات سينمايي خیلی موفق شدند، مثل سحر عصرآزاد. در كلاس ها بين آن همه آدمي كه مي‌آمدند، تعداد كمي فيلم نامه‌نويس شدند و خوش حالم آن ها با من كلاس داشتند يا در شوراهايي كه من اداره می کردم، عضو بودند. مثلا با عليرضا كاظمي‌پور تعدادي كار نوشتيم كه بعضي‌هاش به نتيجه رسید و بعضی هاش هم نه. کلا خيلي دوست داشتم اين جور آدم‌‌ها به عرصه حرفه‌اي برسند.

فکر می کنید چرا كار گروهي روی فيلم نامه در سينما و تلويزيون ما خیلی اتفاق نمي‌افتد؟ گرچه مثل «ميوه ممنوعه» وقتي اين اتفاق مي‌افتد، نتيجه خيلي درخشاني دارد.

- كلا هنوز خيلي براي كار گروهي آمادگي نداريم. كار گروهي هم اگر تضمين مالي نداشته باشد، تداوم پيدا نمي‌كند. شرايط،‌ آدم‌ها را از هم جدا مي‌كند. ضمن اين كه خيلي وقت‌ها شرايط مالي كار است كه دوستان را وادار مي‌كند تنهايي يا نهايتا دونفره كار كنند.

 از چه سالي تدريس مي‌كنيد؟

- تقريبا از همان سالي كه رفتم حوزه. حدودا سال 73. اساسا تدریس، ارزش مند و دوست داشتنی است.كلاس‌ها خيلي برايم خوب بود و خيلي دوستش داشتم. خيلي خسته‌كننده است، ولي ذهن را زنده و به روز مي‌كند. الان خيلي از تهيه‌كننده‌ها و كارگردان‌ها براي خودشان تيم درست كرده‌اند و به صورت گروهي طرح و فيلم نامه توليد مي‌كنند. حاصل اين کار، مفیدتر از شوراهاي بررسي است. شوراهاي بررسي فيلم نامه هم دقیق تر و تخصصی تر شده اند.آموزش فیلم نامه نویسی هم دقیق تر و تخصصی تر و به عبارتی آکادمیک تر شده. در نگاه کلی به نظر مي‌رسد مسير تکاملی فیلم نامه، درست است. ولي اين كه حاصل كار چيزي نيست كه ما دلمان مي‌خواهد، شايد به نگاه نگران و محتاط فرهنگي ما برمي‌گردد كه نمي‌دانم چقدر درست يا غلط است و قضاوتش با من نيست. اما به نظر می رسد احتیاط بیش از حد باعث می شود دایره نگاه به مسائل مختلف محدود بشود و يا نگاه در سطح باقي بماند.

وضعيت تدريس الان چطور است؟

- فعلا دارم دو جا تدريس مي‌كنم. مدرسه كارگاهي فيلم نامه‌نويسي حوزه هنري و دانش گاه سوره. چند بار هم به موسسات خصوصي رفتم. ولي حقيقتش نتوانستم ادامه بدهم. چون دیدم آدم‌ها بي‌ضابطه وارد مي‌شوند يا خود آموزش گاه نگاه جدي‌اي به قضيه ندارد و اگر هم دارد، چون هنرجویان به يك آموزش متداوم متصل نمي‌شوند، زياد حاصل خوبي ندارد و بچه‌ها نتيجه‌اي نمي‌گيرند. من هم جايي كه نتوانم از كارم نتيجه بگيرم، بهتر است نباشم. سعي مي‌كنم كلاس‌هاي دانش گاه را هم براساس نوشته های بچه‌ها پيش ببرم تا اصول را بهتر ياد بگيرند. به نظرم تكامل تجربی و عملی برای رسیدن به يك محصول ادبي- هنري خيلي مهم است. مهم تر از این که چقدر فيلم نامه‌نويسي بلدي يا ادبيات مي‌داني این است که چقدر آدم ها و زندگی شان را می شناسی. گذشته از همه این حرف ها هیچ آکادمی و آموزش گاهی در هیچ جای دنیا نمی تواند هنرمند تولید کند. تعداد قابل توجهی از شاخص‌ترين آدم های سينماي ما دوره آكادميك نگذرانده‌اند. استعداد و خلاقیت هتری را نمی شود به آدم ها اضافه کرد. يعني كسي رشد مي‌كند كه ذوق و استعداد دارد و كار مي‌كند. چه در آموزش و چه در تجربه. نه كسي كه فلان واحد را پاس كرده.

کدام رشته های دیگر را در سینما تجربه کرده اید؟

- یک تجربه کوتاه بازیگری دارم با فریدون گله در دوران دانش جویی و دو تجربه با ابوالقاسم معارفي در سال های اول دهه 60.

 چرا ادامه اش نداديد؟

- نمی دانم. استانیسلاوسکی می گوید: آیا در خودتان عاشق هنر هستید یا در هنر، عاشق خودتان؟

 شما آدم تجربه گرایی هستید. بازيگوشي‌هاي ديگر چی؟

- با موسیقی هم سال ها پیش آشنا شدم و دوستی مان هنوز هم کم و بیش مخصوصا در زمان های کمیاب فراغت ادامه دارد.

سوء ظن و بدگمانی

در این مطلب می خواهم درباره تخیل ها و وسوسه های اجتماعی بنویسم  که این تخیل ها به دو قسمت تقسیم می شود.یکی سوء ظن به دیگران یا بدبینی به مردم. و دیگری حالت منفی بافی و اینکه انسان نکات مثبت و خوبی های دیگران را نبیند و فقط بدیها را ببیند ، و درست حالت مگس ها را داشته باشد که وقتی وارد باغ گل هم شود به جای اینکه روی گلها بنشیند،دنبال جاهای کثیف است.در جامعه ما افرادی که سوء ظن دارند و یا منفی بافند زیاد هستند.

قبل از اینکه در مورد این رذیله اخلاقی بنویسم باید بگویم در کتابی خواندم که سوء ظن به دیگران ، بدی دیگران را دیدن و خوبی دیگران را فراموش کردن ، خود یک مرتبه ای از حق الناس است . حق الناس هم مراتب دارد،یک مرتبه اش راجع به مال مردم است و یک مرتبه اش راجع به عرض و آبروی مردم است و مسلم است که اهمیت ندادن به آبروی مردم ، گناهش بیشتر و بزرگتر است.

ازاین رو سوءظن به دیگران و همچنین جنبه های مثبت فرد یا جامعه را فراموش کردن و منفی های آن را گرفتن و روی آن تکیه کردن ،این خود یک نحوه حق الناس است و گناهش هم خیلی بزرگ است.حتما همه شما می دانید که حق الناس چه قدر اهمیت دارد،در این مورد داستان واقعی شنیدم که بد نیست برای شما هم تعریف کنم،یک نفر زمینی زراعتی داشته و یک گاوی هم داشته که از شیر آن استفاده می کرده. یک روز افسار گاو بریده شد وبه زمین مردم رفت،مقداری از علف مردم را خورد و با پای پر از گل صحرای مردم ،به زمین صاحبش برگشت. صاحب گاو خیلی ناراحت شد و گاو را فروخت .گفت: گاوی که از علف مردم گوشتش روئیده شود ،شیرش به درد من نمی خورد.زمین را هم فروخت و گفت: زمینی که خاک غصبی در آن باشد،دیگر کشت آن هم به  درد من نمیخورد.البته هضم اینجور مطالب برای ما مشکل است.اما برای اهل دل آسان است.و اگر همه مردم این نکات را در زندگی خود به کار می بردند و به حق دیگران اینطور اهمیت می دادند دیگر ظالمی پیدا نمی شد که حق مظلومی را پایمال کند.

سوء ظن : سوء ظن یعنی بدبینی انسان به مردم . حالا این بدبینی می تواند بدبینی خانم به شوهر یا شوهر به خانمش ، رفیق به رفیقش یا یک بیگانه به بیگانه دیگر باشدو راجع به هر چیزی هم می تواند باشد . بدبینی یا بد گمانی گناهش به اندازه ای بزرگ است که خداوند در سوره نور آیه 15 می فرماید:سوء ظن به دیگران پیدا می کنی،اینقدر هم بی حیا هستی که به زبان می آوری خیال می کنی کار کوچکی کردی  در حالی که گناه بزرگی است پیش خدا .

یا در جایی دیگر در قران آمده:بدگمان نباش و از آنچه آگاهی نداری پیروی نکن برای اینکه در روز قیامت از چشم تو ،از گوش و از دل تو ، سوال می شود.یعنی آدم بدگمان ،در روز قیامت ،دلش علیه او شهادت می دهد.اگر چیزی گفته باشد زبانش علیه او شهادت می دهد و اگر هم کاری کرده باشد دست و پایش علیه او شهادت میدهند.

تاثیر منفی سوءظن در زندگی ها نیز بسیار دیده شده، مثلا مردی که نادان است و با یک نگاه ساده همسرش، به او سوء ظن پیدا می کند و این موضوع را آنقدر در ذهن خود می پروراند و پر و بال میدهد که کم کم به یقین تبدیل می شود و بعد هم منجر به طلاق می شود.

یا ممکن است مردی یکی دو ساعت دیر به خانه برگردد،این دیر آمدن باعث می شود حسادت خانم گل کند و همین موضوع در ذهن و روح خانم می ماند، وقتی مرد به خانه می رسد،اگر خانم پرخاشگر باشد،پرخاشگری شروع می شود.اگر زن تو داری باشد،این موضوع روحش را اذیت می کند و کم کم یقین پیدا می کند که همسرش به فکر ازدواج است و همین موضوع ممکن است کار را به جای باریک بکشاند.

صحبت دیگر راجع به منفی بافی است یعنی انسان بعضی اوقات اینطور  است که خوبیها را نمی بیند و فقط بدیها را می بیند بالاخره افراد ، خوبی های زیادی دارند چرا خوبیها را رها کنیم و بدیها را بگیریم؟چرا حالت بلبل را نداریم؟بلبل وقتی وارد باغ می شود اگر در تمام این باغ فقط یک گل باشد ،می رود و روی آن گل می نشیند و هیچ وقت نزدیک جاهای کثیف و بدبو نمی رود.یا مثل زنبور عسل که وقتی وارد باغ می شود دنبال گل خوب می گردد؟

بیایید با عینک خوش بینی وارد جامعه شویم و در رفاقت هم خوبیها یی که دوستمان دارد را ببینیم .در روایات هم آمده دوست خوب آنکسی است که خوبیهایی را که به دیگران میکند ، نمیبیند اما خوبی های دیگران را فراموش نمی کند.

رایحه شخصیت شما:

 

حس بویایی شما در مغز و دقیقا در منطقه احساسات اولیه واقع شده.به همین علت است که ارتباطات بویایی تشکیل شده در دوران کودکی،می تواند شخصیت رفتاری شما را در دوران نوجوانی و جوانی شکل دهد.بنابراین ،آن بوی خوشی را که حس می کنید لحظات بسیار شادی رابرای شما به وجود می آورد،انتخاب کرده و ببینید که رایحه شخصیت شما چه رنگ و بویی دارد.

بوی کلر در استخر:مطالعات نشان داده کسانی که به شدت به بوی تند و تیز کلر در آب استخر علاقه مندند،افرادی اهل ریسک هستند و مخاطره جو و مدام به دنبال کسب تجربیات جدیدند.این افراد یکی از علایقشان ورزش شناست.بوی تندوتیز کلر این امکان را می دهد که میزان ریسک پذیری و مخاطره کردن افزایش یافته ودرواقع این افراد آماده رویارویی با یک اتفاق جدید می شوند.

بوی کباب و همبرگر:افرادی که عاشق بوی کباب هستند،عاشق بودن با خانواده هستند و به همین دلیل همیشه از استرس کمتری نسبت به دیگران برخوردارند و تلاش میکنند تمام اوقات فراغت خود را با خانواده بگذرانند واین یعنی آرامش!!! این افراد غالبا صبرشان در ارتباط با مشکلات خانوادگی بیشتر از سایرافراد است. کباب ،همبرگر،جوجه و. . .این افراد را به یاد دوران کودکی،آشپزخانه و مادرشان می اندازد که به خاطرشان غذاهای محبوبشان را درست میکرد.

بوی سبزه و گل: کسانی که عاشق بوی چمنهای تازه کوتاه شده و یا گل وسبزه هستند،افرادی مسئولیت پذیر و دلسوزند و هرگز کاری را نیمه کاره رها نمی کنند.

بوی کرمهای ضد آفتاب: افرادی که این رایحه را دوست دارند معمولا افرادی فعال،برونگرا و با نشاط هستند که شادترین لحظات زندگیشان مربوط به زمانی است که در حال انجام فعالیتی هستند!یک سحرخیز واقعی که با اعتماد به نفس بسیار ،می تواند روز را به خوبی آغاز کند.

این افراد در واقع نشاط و سرخوشی را به اطرافیان منتقل میکنند. زندگی از نظر این افراد،یعنی دویدن با شادی و نشاط ! مهم نیست که به آخر خط مسابقه برسند، مهم این است که مسابقه را با شادی و نشاط آغاز کرده و تا انتها نیز به همین صورت پیش بروند!

بوی بچه های کوچک : بوی شیرخشک بچه ، ممکن است بعضی افرادرا سست کند و بوی نوزادان ، معمولا حس غریبی را در آنها زنده می کند ! حسی که به واسطه آن ، خانواده بیش از همه چیز برایشان اهمیت پیدا می کند. اینان همانند مادران خانه دار و یا مردانی که عاشق زن و بچه خود هستند،دوست دارند تمام وقت خود را در خانه بگذارند و از بودن با نوزادان خود ، لذت می برند ! !

اینان در خانه بودن، آن هم به دور از هر گونه هیاهو و جنجال را به همه چیز ترجیح می دهند! !

گاهی....

گاهی گمان نمیکنی ولی می شود،گاهی نمیشود که نمیشود ،گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است .گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود،گاهی بساط عشق خودش جور می شود،گاهی به صد مقدره ناجور می شود،گاهی گدای گدایی و چاره نیست،گاهی تمام شهر گدای تو می شود.

نکته های بهداشتی پزشکی

تقویت حافظه

یکی از روان شناسان استرالیایی معتقد است که رعایت چهار اصل به مدت 2 هفته کارایی ذهن را افزایش داده حافظه را تقویت می کند.

این روان شناس می افزاید که این روش راهی موثر در پیش گیری از ابتلا به آلزایمر است.

این چهار اصل عبارت اند از:

1.برنامه (رژیم) غذایی سالم و نخوردن غذاهای آماده.

2.فعالیت های مرتب هوازی مثل دویدن یا پیاده روی.

3.تمرینات آرام سازی بدن (ریلکسیشن و هیپنوتیزم).

4.فعال سازی ذهن با روش های آموزش دهنده ذهن مثل حل جدول.

کاهش وزن

آیا تا به حال با خود فکر کرده اید که چرا خیلی راحت و سریع دچار اضافه وزن می شود ولی به همان راحتی نمی توانید وزن کم کنید؟ شما ممکن است برای مدتی پرخوری کنید و بعد فکر کنید که برگشتن به وزن سابق نا ممکن است اما این طور نیست برای مثال اگر شما 3 هفته پرخوری کنید و بعد از آن به عادت سابق خود بازگردید و برنامه غذایی خود را حفظ کنید ظرف 5 هفته به وزن سابق خود باز می گردید. شما باید در کنار برنامه غذایی ورزش را فراموش نکنید و روزانه حداقل 30 دقیقه از وقت خود را پیاده روی اختصاص دهید البته این مدت برای کاهش وزن کم است.

صبح بهترین زمان برای ورزش کردن است.افرادی که مشکل کم خوابی یا اختلالات خواب دارند نباید پیش از خواب ورزش کنند زیرا بالا رفتن دمای بدن و تاثیر در هورمون افیدرامین سبب هوشیاری و بی خوابی می شود.

نوع ورزشی که انتخاب می کنید به علاقه تان بستگی داشته باشد زیرا اگر شیوه ی ورزش کردن خود را دوست نداشته باشید در شما اثری نمی گذارد. به شما توصیه می کنیم که پیش از ورزش کردن کربوهیدرات بخورید زیرا کربوهیدرات ها در ماهیچه ها و عضلات شما ذخیره می شود و هنگام لزوم به سرعت انرژی آزاد می کنند.

راه های بسیار ساده برای کاهش وزن

1.در هفته 5 وعده صبحانه غلات بخورید.بر اساس نتایج مطالعات افرادی که صبحانه غلات می خورند کمتر به اضافه وزن و بیماری دیابت مبتلا می شوند.

2.شیر و مواد لبنی کم چرب یا بدون چربی بخورید.

3.غذاهای آماده ی بیرون را نخورید.

4.فقط زمانی که صدای معده را شنیدید سراغ غذا بروید زیرا اغلب ما زمانی که عصبانی ناراحت و افسرده ایم بدون توجه به گرسنگی یا نیاز بدن مان غذا می خوریم.

5.در محل کار هر 2 ساعت یک بار حداقل 5 دقیقه از جای خود بلند شوید و راه بروید به این ترتیب حداقل تا پایان ساعت کاری 20 دقیقه راه رفته اید.

6.سعی کنید میوه بخورید نه آبمیوه زیرا میوه طبیعی کالری کمتری دارد.

7.زمانی که با دوستان خود هستید کمتر غذا بخورید تحقیقات نشان می دهد که در کنار دوستان زمان بیشتری سر سفره سپری می شود چون با یکدیگر صحبت می کنند و بیشتر غذا می خورند.

8.کمتر تلویزیون تماشا کنید زیرا هنگام تماشای تلویزیون هوس می کنید تنقلات بیشتری بخورید.

9.رنگ آبی را وارد زندگی خود کنید زیرا رنگ آبی سبب کم شدن اشتها می شود.بنابراین سفره آبی رنگ بیندازید و وقتی می خواهید غذا بخورید لباس آبی بپوشید و از رنگ های زرد و قرمز و نارنجی که تحریک کننده اشتها هستند استفاده نکنید.

10.آهسته و با خون سردی کامل غذا بخورید زیرا 20 دقیقه طول می کشد تا مغز به معده دستور دهد که دیگر نیازی به غذا ندارید.

11.سعی کنید برای شام بیشتر سبزیجات و حبوبات بخورید.

خواب نیمروزی

بر اساس یافته های پژوهشگران یک ساعت خواب نبمروزی دقت و تنظیم ساعت بیولوژیکی بدن را افزایش داده و در نتیجه سلامت انسان را تضمین می کند.

تنظیم کارهای کبد کلیه ها ریه ها و انجام دادن بهتر فعالیت های حسی از وظایف ساعت بیولوژیکی بدن است.

همچنین یک ساعت خواب نیمروزی نشاط و شادابی جسم مغز قلب و اشتها را افزایش می دهد.

دود سیگار و دیابت

سیگار کشیدن و حتی تنفس دود سیگار دیگران تحمل قند را در بدن کاهش می دهد و فرد را آماده ی ابتلا به بیماری قند (دیابت) می کند. افرادی که به صورت غیر مستقیم در معرض دود سیگار دیگران قرار می گیرند همان نوع سمومی را تنفس می کنند که سیگاری ها به طور مستقیم به بدن خود وارد می کنند.دود سیگار در کار غده پانکراس اختلال ایجاد می کند.غده پانکراس مسئول تولید انسولین است که میزان قند خون را متعادل نگاه می دارد.

بر اساس تعاریف کنونی سیگاری به شخصی گفته می شود که در هفته دست کم 5 نخ سیگار بکشید و این کار را حداقل 3 ماه ادامه دهد.

به گردن خود عطر نزنید

پزشکان درباره عطر زدن به گردن هشدار داده اند. پزشکان انگلیسی می گویند: روغن های به کار رفته در ساخت عطرها ممکن است سبب بروز لکه هایی در گردن شود زیرا پوست گردن که نازکتر و حساس تر از دیگر قسمت های بدن است بیشتر در معرض تابش پرتئهای خورشید قرار دارد.

کارشناسان می گویند:باید به قسمت هایی از بدن عطر زد که در معرض پرتوهای خورشید نیستند.

کی و چه غذایی بخوریم

پژوهشگران فرانسوی دریافته اند که برخی از مواد غذایی هنگام ظهر به خوبی جذب بدن می شود در صورتی که همان مواد غذایی در شب کمتر جذب بدن می شوند به عنوان مثال: بدن ما به ویتامین (آ) نیاز دارد. بسیاری از بیماری ها از جمله بیماری های پوستی به سبب کمبود این ویتامین بروز می کنند. ویتامین(آ) بعد از جگر در هویج بیشتر یافت می شود.

اگر هویج صبح یا نیمه روز خورده شود ویتامین های آن به طور کامل جذب بدن می شود اما جذب ویتامین (آ)ی هویج در شب بسیار مشکل است.

شیر و تخم مرغ ویتامین (ب) دارند و در شب به راحتی جذب بدن می شوند اما مواد لبنی که در نیمه روز مصرف می شوند به سختی جذب بدن می شوند و به سبب به وجود آمدن منبع انرژی استفاده نشده به چربی تبدیل می شوند.

آبی که در شب نوشیده می شود بدن را بهتر پاک می کند.

نوشیدن یک لیوان آب پرتقال در روز به هضم غذا کمک کرده انرژی تولید می کند اما همین آب پرتقال در شب سبب سوزش معده و عصبانیت می شود.

سالاد و گوجه فرنگی هنگام ظهر بهتر جذب بدن می شوند اما خوردن آن در شب به معده فشار می آورد.

بستنی و احساس شادی

پژوهشگران مرکز روان شناسی لندن می گویند :بستنی و خوراکی های خشک و یخی روی سامانه مغز انسان تاثیری مستقیم و فوری می گذارند و سبب بهبود مزاج و افزایش احساس شادی و سرزندگی می شوند.

خوردن مقداری بستنی با یاد آوری خاطرات دوران کودکی در روزهای تعطیل و گرم تابستان روی سامانه های عصبی و مغزی تاثیر خوبی می گذارد.

خواص میوه ها.سبزیجات

سیر

ترکیبات:سیر سرشار از آنتی اکسیدان است.

خواص غذایی:سیر در خون مانند یک ماده ضد انعقاد عمل می کند و خطر سکته را کاهش داده و سلول های سرطانی را از بین می برد.

بهترین روش مصرف:اگر به شکل خام خورده شود بسیار سودمند است.

یکی از متخصصان داخلی می گوید:برای تنظیم دستگاه گوارش هنگام پختن غذا از سیر استفاده کنید.سیر به سبب داشتن خاصیت آنتی بیوتیکی در درمان بیماری های عفونی همچون عفونت های روده ای و ریوی مفید است.

سیر از زکام جلوگیری می کند

بر اساس نتایج پزوهش های فراوان سیر میکروب های بدن را از بین می برد و صحت و سلامت را به فرد باز می گرداند.

پزشکان می گویند:خوردن سیر در پیشگیری از سرما خوردگی زکام و آنفولانزا موثر است.

چای

بر اساس آخرین پزوهش ها چای هم خاصیت تحریک کنندگی دارد و هم آرام بخشی.چای تا 2 دقیقه پس از دم کشیدن اثر محرک دارد اما پس از این مدت به تدریج از خاصیت تحریک کنندگی آن کاسته و به خاصیت آرام بخشی آن افزوده می شود و پس از گذشت 5 دقیقه از دم کشیدن چای به ماده ای آرام بخش تبدیل می شود.گفتنی است که چای در حفظ تعادل مایعات بدن بسیار موثر است و روند پیری را کند می کند.

چای و سکته

افردای که به اندازه کافی چای می نوشند احتمال مرگشان پس از سکته قبلی 35% کمتر از کسانی است که چای نمی نوشند.

کسانی که روزانه 3فنجان چای می نوشند حمله های قبلی در آنان تا 50% کاهش می یاد.

سیب

ترکیبات:سیب سرشار از چند آنتی اکسیدان قوی به کوئرستین و مقادیر زیادی فیبر قابل حل است و از لخته شدن و ابتلا به سرطان خون جلوگیری می کند.

بهترین روش خوردن:سیب را خام و با پوست بخورید زیرا حاوی کوئرستین است.

خواص سیب

عفونت ها را از بین می برد و در واقع نوعی پنی سیلین طبیعی است.

آب سیب تازه سموم بدن را دفع می کند و برای اطفال خیلی مفید است.

درجه تب را پایین می آورد و گلودرد را بهبود می بخشد.

به سبب خاصیت دفع اسید اوریک برای درمان بیماری نقرس آرتروز و رماتیسم بسیار است.

مصرف حداقل 3 عدد سیب در روز خطر مرگ با بیماری های قلبی را کاهش می دهد.

بافت گیاهی سیب خطر مرگ بر اثر گرفتگی رگ های بدن را تا 14% کاهش می دهد.

مالیدن مقداری سیب روی محل گزیدگی نیش عقرب یا زنبور به بهبود آن کمک می کند.

سیب و پیشگیری از بیماری عصبی

بر اساس نتایج پزوهشی جدید در آمریکا خوردن روزانه یک عدد سیب خطر ابتلا به سرطان را کاهش می دهد و از نابئدی سلول های مغز و ابتلا به بیماری های عصبی مانند آلزایمر و پارکینسون جلوگیری می کند در این پزوهش ها آمده است که با توجه به میزان مصرف سیب ترکیبات حیاتی فعال و مهم افزایش می یابند که در کاهش خطر مشکلات و بیماری های عصبی تحلیلی نقش مهمی دارند.

گوجه فرنگی

ترکیبات: گوجه فرنگی حاوی آنتی اکسیدان لایکوپین است.

خواص غذایی:دستگاه ایمنی بدن را تقوت می کند و خطر برخی از سرطان ها مانند سرطان های پروستات ریه و معده را کاهش می دهد.

بهترین روش مصرف:گوجه فرنگی کنسرو شده و سس گوجه فرنگی بیشتر از گوجه فرنگی تازه لایکوپین دارند.

اسفناج

ترکیبات:اسفناج سرشار از اسید فولیک و ویتامین های (آ) و (ث) است و به اندازه سیر آنتی اکسیدان دارد.

خواص غذایی:با سرطان بیماری های قبلی و اختلالات روانی مبارزه می کند.

بهترین روش مصرف:اسفناج نپخته یا  بخار پز بسیار خوب است.

اسفناج و مغز

به گفته متخصصان تغذیه اسفناج سرشار از منیزیم است منیزیم ماده ای معدنی است که سبب استراحت مغز و بدن می شود.

محققان با مطالعه حیوانات آزمایشگاهی دریافته اند که اسفناج مغز را در برابر تنش محافظت کرده و از تحلیل رفتن آن به سبب افزایش سن و سکته مغزی جلوگیری می کند. اسفناج سرشار از ویتامین (ث) و پیش ساز ویتامین (آ) است و برای بیماران مبتلا به ناراحتی استخوانی دیابت و بیماران قلبی است.

اسفناج به سبب داشتن مواد ضد التهابی در بهبود آسم و آتروز مفید است اسفناج فشار خون را کاهش داده از تعداد دفعات بروز حمله ها و سر دردهای میگرنی می کاهد.

کیوی

کیوی رقیق کننده خون است و از چربی بالا فشار خون سرماخوردگی روماتیسم و ورم لوزالمعده پیشگیری می کند کیوی دارای ویتامین های گروه (ب) و (آ) اسید فولیک املاح روی فسفر سدیم منیزیم پتاسیم کلر کلسیم و سولفات است به ندرت می توان میوه ای یافت که مانند کیوی این همه خاصیت داشته باشد کیوی ترشح ادرار را افزایش می دهد و برای افرادی که تصمیم به کاهش وزن دارند مفید است.

تشخیص وپیشگیری ازنرم افزار spyware

ماامروزه شاهدتولید نسل جدیدی ازنرم افزارهای هستیم که بدون اجازه کاربران اطلاعات آنان را جمع آوری می کند،که ازآنان بانام spyware یادمی گردد.نصب اینگونه نرم افزار های ناخواسته ُمسائل متعددی رابرای کاربران بدنبال خواهد داشت.

spyware چیست؟

نرم افزاری است که اقدام به جمع آوری اطلاعات شخصی بدون اگهی ویا اجازه کاربران می نماید.اطلاعات جمع آوری شده می تواند شامل لیست سایت های مشاهده شده توسط کاربر ویا اطلاعات مراتب حساس تری نظیر نام ورمز عبور باشد.به این نوع برنامه ها adware نیز گفته می شود.نرم افزارهای فوق پس از نصب برروی کامپیوتر ،قادر به ارسال اگهی های تجاری pop-up ،هدایت مرورگر به وب سایت هائی خاص ،ارسال لیست سایت ها ی مشاهده شده توسط کاربر ویا مانیتورینگ عملکردکاربران در زمان اتصال به اینترنت می باشد.

نحوه تشخیص spyware

علائم زیرمی تواند نشاندهنده نصب spyware برروی یک کامپیوتر باشد:

1)نمایش مستمر پنجره های pop-up آگهی

2)هدایت ناخواسته کاربران به وب سایت هائی که هرگز نام آنان در مرورگر تایپ نشده است.

3)نصب toolbars جدیدوناخواسته درمرورگر وب

4)تغییر ناگهانی وغیرمنتظره صفحه اصلی مرورگر(home page )

5)تغییر موتور جستجوی مرتبط با مرورگر پس از کلیک بر روی دکمه search همراه مرورگر

6)عدم عملکردصحیح برخی کلید ها در مرورگر (نظیر tap زمانی که بر روی فلیدهای یک فرم حرکت می شود)

7)نمایش تصادفی پیام های خطاء

8)کاهش ملموس سرعت کامپیوتر در زمان فعال نمودن برنامه ها ویا انجام عملیاتی خاص (ذخیره کردن فایل ها،.....)

9)قعال شدن مرورگر وبدنبال آن وب سایت های آگهی بدون انجام عملیاتی خاص توسط کاربر

10)عدم کارکرد صحیح لینک های همراه یک برنامه

11)توقف ناگهانی وغیر منتظره مرورگر وب

12)عدم عملکرد صحیح برخی از عناصر سیستم عامل ویا سایر برنامه ها

نحوه پیشگیری از نصب spyware

عدم کلیک برروی لینک های موجود در پنجره های spyware

باتوجه به اینکه پنجره های pop-up اغلب محصول ویا نوع خاصی از spyware می باشند،کلیک برروی آنان می تواند باعث نصب یک نرم افزار spyware گردد.برای بستن این نوع پنجره ها از آیکون x در titlebar استفاده گردد (در مقابل لینک close همراه پنجره)  

 

جوانی

مسئله جوان و جوانی موضوعی است که همیشه با آن سروکار داریم ولی تولد حضرت علی اکبر و نامگذاری این روز بنام روز جوان بهانه ایست تا بطور مفصل به این موضوع بپردازیم.جوانی را میشود یک سرمایه تلقی کرد این را میشود در چشمان پدربزرگهایمان به خوبی دید.آنها حاضرند تمام داراییهای خود را بدهند که دوباره سالهای جوانی را برگردانند و باز جوانی کنند که این امری محال است.پس تا جوان هستید قدر این لحظات ارزشمند وبرگشت ناپذیر را بدانید.شاید این ضرب المثل که میگه آدم باید دلش جوان باشه برای همین کسانی ست که دوست دارندبه سالهای جوانی برگردند ولی همیشه هم جوانی مطلوب نیست.جوانی فرصت انتخاب کردن است. وقتی بین دوراهی قرار می گیری و اصولا خاتمه دوراهی یعنی اینکه انتخاب کنی. این انتخاب هم کار سختیست. این همون جایی هست که اگر چون عاقل باشی از تجربه بزرگترها استفاده میکنی و اینجاست که تو میگی :<<این موهارو توی آسیاب سفید نکردن>>     وقتی از تجربه دیگران استفاده کنی راههای سخت زندگی برات هموار میشه.