فریدون فرهودی که یکی از هنرمندانی است که در زمینه فیلمنامه:دختری با کفشهای کتانی،تکیه بر باد،حس پنهان،ساحره،کلاهی برای باران و...را به یادگار گذاشته است و پس از سالها چندین فیلم را کارگردانی کرده و حالا نیز در طالقان مشغول کار جدید خود در هر دو عرصه فعالیت میکند و هم اکنون با گروه خود درحال فیلمبرداریست  

در حال حاظر سینما و تلویزیون در چه مسیری یه سر میبرند

- فكر مي‌كنم به طور كلي مسير رو به رشد و مثبتي دارد. سينما و تلويزيون مميزی ‌هاي خاص خودشان را دارند كه بخشي از آن ها منطقي است و بخشي هم نه. ولي در كل بررسي فيلم نامه دارد مسير بهتری را طي مي‌كند. مثلا اگر تله فيلم‌ها را با تله‌فيلم‌هاي 2 سال پيش مقايسه كنيم، مي‌بينيم که خيلي بهتر شده اند. در سينما هم همين‌طور. اصلا مدعي موفقيت فيلم نامه‌ها نيستم. ولي مدعي بهبود فني آن ‌ها چرا. از طرف ديگر جايگاه فيلم نامه‌نويسي به خصوص در سينما سرعت رشد بيش تري دارد. یادمان باشد فيلم نامه‌نويسي در سينماي ما شاخه تعريف شده‌اي نبوده. بنا به پسند روز چيزهايي می نوشتند و فيلم برداري می کردند. بيش تر اجرا و كارگرداني مهم بوده. ستاره‌هاي سينما هم تعيين‌كننده بودند. ولي فكر مي‌كنم الان قدر و منزلت اين حرفه آن قدر شناخته شده هست كه هر كس مي‌خواهد كار كند، حداقل با يكي دو تا فيلم نامه‌نويس مشاوره مي‌كند. همین يعني اين حرفه دارد به عنوان يك راس مستقل تولید سینمایی شناخته مي‌شود. كانون فيلم نامه‌نويسان در اين مورد خيلي سهيم بوده و فعاليت خوبي داشته و توانسته در مجمع خانه سينما و در بين حرفه‌هاي مختلف سينما جاي خوبي براي خودش پيدا كند.

 از نظر اقتصادی چه رویدادی در فیلمنامه رخ داده؟

 - از منظر اقتصادي هم فيلم نامه‌نويسي مسیر امیدوار کننده ای را طی می کند. البته زمان مي‌برد تا این حرفه به جايگاه واقعي‌اش برسد.

  آیا مشکل سینما فیلمنامست؟

 - بله،  من هم مي‌گويم اشكال سينماي ما فيلم نامه است، ولي فقط فيلم نامه‌نويسي نيست. مشکل خواندن و درک فيلم نامه، مشكل كارگرداني، مشکل بازی و مشكل توليد فيلم نامه هم هست. تهيه‌كننده‌ ای که از گوشه و كنار كارش مي‌زند براي رسیدن به هزينه كم تر، كارگردانی که به دلايل مختلف غلط کارگردانی می کند، بازیگری که به اشتباه سعي مي‌كند فيلم نامه را به خودش نزديك كند و نه خودش را به فيلم نامه، همه و همه به نوعی بخشی از مشكلات فيلم نامه هستند.

البته مشكل فيلم نامه‌نويس و درست نوشتن، شناخت زندگي و چيزهاي ديگر مثل ممیزی هم هست. پس مشكل ما مشكل ارتباط حرفه های مختلف سينما با موضوعي به نام فيلم نامه است. ما اصولا متن تصويري را خيلي خوب درك نمي‌كنيم. مگر چند سال است متن نمايشی مي‌نويسيم؟ چقدر تاريخ نمايش داريم؟ چقدرش مكتوب است؟ چقدر ادبيات داستاني داريم؟ توليد فعلی ادبيات داستاني ما اصلا قابل قياس نيست با كشورهايي كه ادبيات داستاني نيرومندي دارند.

 پس اینهمه ادبیات داستانی تکلیفش چه میشود؟

  - فكر مي‌كنم خيلي كم تر از آني است كه بايد باشد. ادبيات ما بيش تر منظوم و تغزلي است.

 یادم هست چندینبار در کارگاهها و جلسات گفتید داستان باید 3بعدی صرف بشود فکر نمیکنید داستانهای ما تاحدودی به آن نزدیک اند.

 - وجه تغزلي و عاشقانه و عارفانه‌اش غالب است و البته ارزش و زيبايي‌ و حسنش هم به همين است. ولي بايد بپذیریم سوفوكل و شکسپیر نداريم. تاريخ نمايشي غرب، شکل گرفته و مداوم است. در داستان نویسی با وجود گذشت چند دهه هنوز کسی در حد و اندازه هدایت نداریم. شاید دلیلش كميت پايين توليد باشد. سال‌ها می گذرد تا يك رمان یا مجموعه داستان خوب و ماندگار توليد بشود.

  با وجود همه این تفاصيل تعداد فيلم نامه‌نويس‌های ما هم كم است.

 - خب چون سينما توليد كمي دارد.

  با فیلمهای کم فروش چه باید کرد.

  مشکلات اكران، بحث دیگری است. ضمن اين‌كه تعداد زیادی از فيلم نامه‌ها را خود كارگردان‌ها می نویسند و تعدادی هم تکرار فیلم هایی است که قبلا ساخته شده و تولید کننده نیاز چندانی به فیلم نامه نویس حرفه ای احساس نمی کند. درست است كه تعداد فيلم نامه‌نويسان فعال سينماي ما محدود است. ولی ميزان درآمدشان غالبا پايين است. همه هميشه مشغول به كار نيستند. در نتيجه درگير كارهاي ديگري مي‌شوند تا زندگي‌شان بگذرد و براي همين تبعات اين درگيري آن ها را از اين عرصه دور مي‌كند. فيلم نامه‌نويسان زيادي را می توانید پيدا كنيد كه در طول 5 ــ 4 سال هيچ فیلم نامه ای نمي‌نويسند.

 تلویزیون که دارد خوب تولید میکند.

 - بله، تولید گسترده تلويزيون دارد كمك مي‌كند. اولش به همين رشد اشاره كردم. تلويزيون توليد بالايي دارد كه باعث می شود فيلم نامه‌نويسان و همین طور سایر صنوف سینمایی پرکارتر باشند و اين خيلي اميدواركننده است. به همين نسبت، نگاه به فيلم نامه هم در این رسانه دارد شكل بهتری مي‌گيرد و فني‌تر مي‌شود. ولي در سينما چند فيلم نامه‌نويس داريم؟ چند تا از فيلم‌ها را فيلم نامه‌نويسان مستقل و حرفه‌اي نوشته‌اند؟

 حظور فیلمنامه نویسان و سینماگران  از نظر شما در تلویزیون مثبت است؟

 - بله.

ممکن است بخشي از خصوصيات و ويژگي‌هاي سينما آن جور كه بايد و شايد نتواند در مدیوم تلويزيون بروز پيدا كند. چون بعضی از معیارهايي كه در سينما ارزش حساب مي‌شود، در تلویزیون ارزش به حساب نمي‌آید يا اصلا نبايد بیاید. شما چطور به اين قضيه نگاه مي‌كنيد؟

  من مدعي نيستم كه همه بايد براي تلويزيون كار كنند یا نکنند. ولی نمی شود از تلویزیون خواست که تولید نکند. مشکل سینما این طوری حل نمی شود. به هر حال سینما قادر به تامین اشتغال دست اندرکارانش نیست. یعنی بهتر است عده قابل توجهی از بر و بچه های سینما بی کار باشند، ولی برای تلویزیون تولید نکنند؟

 داريم درباره سیری كه در سينما و تلويزيون طي مي‌شود، حرف مي‌زنيم.

  محدودیت تولید سينماي حرفه ای ریشه های متعددی دارد. من نمي‌دانم شما در قياس با كجا مي‌گوييد توليد سينماي ما بالاست. سينماي ما بايد بتواند براي فيلم نامه‌نويس‌ها و كارگردان‌ها و بقیه صنف ها ميدان كار فراهم كند. ولی ما هميشه تعدادي آدم در سايه داريم. البته خیلی ها هم به اشتباه وارد این حرفه شده اند. دوست و آشنايي داشته‌اند و با توصیه ای آمده اند و حالا هم مدعی حق حضور و اشتغال هستند. اشاره من به اهمیت معیار تخصص برای ورود به سینما است. در عین حال نوشتن عرصه‌اي نيست كه شما بتوانید آدم ها را از حضور و کار در آن منع کنید. من به‌ عنوان يك آدم غيرحرفه‌اي قلم و كاغذ برمي‌دارم و فيلم نامه‌اي مي‌نويسم و در بانك فيلم نامه هم ثبت مي‌كنم و يكي ديگر هم پيدا مي‌شود كه آن را ازم مي‌خرد. پس بي‌حساب و كتاب بودن هم در بی کاری یا کم کاری تعدادی از آدم‌هايي كه در اين حرفه شاغل هستند، دخيل است.

  خانه سینما در این مورد کاری انجام نمي‌دهد؟

 - خانه سینما قدرت اجرایی کافی ندارد. باید آن‌قدر امكان تولید و تنوع اكران داشته باشيم كه اكثريت فعال باشند. حالا وقتي اين امكان فراهم نيست، چه بهتر كه این آدم ها وارد عرصه تولید تلويزيون بشوند. اين کار به ارتقاي تولید تلويزيون هم كمك مي‌كند. به هر حال سينمايي‌ها نگاه فیلم سازی و تخصصی تری دارند.

  اما این نکته هم وجود دارد که سينمايي‌ها وقتي برای تلويزيون کار می سازند، درست یا غلط مغلوب مديومي می شوند كه در آن كار مي‌كنند؟

- خب طبیعی است که کسی وقتي براي تلويزيون كار مي‌كند، معيارهاي آن را هم در‌نظر بگيرد. ولي این آدم وقتي برگشت، بايد بتواند با معيارهاي سينما هم کار كند. اگر نمی تواند و مغلوب معيارها مي‌شود و نوع و جنس کار از كنترلش خارج مي‌شود، تلويزيون مقصر نيست. البته این خطر احتمالی بیش تر متوجه کارگردان و فیلم نامه نویس است، نه بقیه حرفه ها.

 بحث اين است كه در حال حاضر رسانه غالب، تلويزيون است که ذائقه مخاطب را با معيارهاي خودش پرورش مي‌دهد و مخاطبش هم به همین ها عادت مي‌کند. كارگردان و تهيه كننده سینمایی هم براي اين‌كه از اين فرصت استفاده كند، سعي مي‌كند كارش را هم با همان ملاك‌‌ها و معيارها تولید کند. نمونه‌اش این است كه ستاره های سريال‌هاي 90 شبي رفته‌اند روي سردر سينماهاي ما. داستان ها هم کم و بیش همان است. حاصلش سينمايي است كه خيلي حرفي براي گفتن ندارد.

 - دليلش را نباید آن جا جست‌و‌جو نكنيد. شما اين مشکل را ناشي از نوع نگاه تلويزيون به تولید فیلم مي‌دانيد؟

  نظر شما را مي‌‌خواهم بدانم.

 - من اين‌جوري فكر نمي‌كنم. در همه جاي دنيا بعضي از بازيگران و فيلمسازان و تهيه‌كنندگان تلويزيوني جذب سينما مي‌شوند. خيلي از آدم‌هاي معتبر سينمايي در جاهاي مختلف دنيا براي تلويزيون و حتی راديو هم توليد مي‌كنند. بخشی از این ماجرا برمی گردد به توان خود آدم‌ها. من شاخه‌هاي حرف شما را جداجدا می بينم. سينماي حرفه ای ما اگر سينماي نازلي مي‌شود، به اين ربطي ندارد كه اين آدم‌ها از كجا آمده‌اند. چيزي كه از سينما خواسته مي‌شود، باید دریچه نگاه به این مشکل باشد. هم از طرف مردم و هم از طرف مميزي. مدعي نيستم كه از فيلم‌هاي خوب فرهنگي حمايت نمي‌شود. با بعضي فيلم‌هاي خاص هم كار ندارم. مهم سينماي داستان‌گوي حرفه‌اي تجاري است. فيلمی که هم بتواند با مردم ارتباط برقرار كند و هم حرفي براي  گفتن داشته باشد. اين سینما است كه مي‌تواند گردش سرمايه سينماي ايران را گسترش بدهد. اما اين سينما الان ترجيح مي‌دهد كم‌تر وارد مسائل مهم و پیچیده بشود و خيلي راحت از كنارشان عبور كند. وقتی حتی در یک دوره کوتاه، ممیزی و کانالیزه کردن تولید دچار افراط و اشتباه شود، تا مدت ها بعد تهيه‌كننده براي اين كه نگران برگشت پولش نباشد، ترجيح مي‌دهد كه در محدوده تعریف شده قبلی باقی بماند. سینما اگر نتواند شوخی یا جدی به آدم ها و شغل ها و قشرهای مختلف جامعه و معضلات و پدیده ها به صورت عمیق بپردازد، از باورپذیری و علاقه مخاطب محروم می شود و از مردم عقب می ماند. اين ها قبل از هر چيز به مديريت فرهنگي مربوط است.

 پس شما همه چيز را به حواشی مربوط مي‌دانيد.

 - همه چيز به هم مربوط است. من وقتي مي‌بينم نمي‌‌توانم راحت روی مساله‌اي کار كنم، واردش نمي‌شوم. در مورد کارگردان و تهیه کننده هم این نکته صدق می کند. امیدوارم به این موضوع، دقیق تر و جدی تر پرداخته شود. در مورد تفاوت تولید در سینما و تلویزیون، با شناخت این تفاوت، می توان در هر دو عرصه کار کرد. اگر نمی توانم اين ها را از هم جدا كنم، مشكل من است. حالا اين‌كه چقدر نگاه سينما يا تلويزيون درست است، مطلب ديگري است. ولي اين كه سينمايي‌ها  در حوزه تلويزيون هم كار مي‌كنند يا برعكس، چيز تازه‌اي نيست و در همه جاي دنيا متداول است.

  می شود همین اتفاق را در كارهاي خود شما هم پی گیری کرد. اولین فيلم نامه‌هاي شما «ساحره» و «دختري با كفش‌هاي كتاني» است و آخرین هاش «پاپيتال» و «كلاهي براي باران». در فاصله 77 تا 87 چه اتفاقی افتاده که شکل نوشته های شما این قدر تغییر کرده؟

- دلايل متعددی دارد. قبلا اشاره کردم که تولید سینمای حرفه ای تحت تاثیر عوامل متعددی است: گرایش و سلیقه بیننده، سمت و سوی نظارتی و شرایط و حال و هوای عمومی جامعه. شکل و شرایط تولید هم تعیین کننده است. مثلا فیلم نامه «ساحره» بسیار خوب و موفق از کار درآمده بود، ولی فیلمش کار موفقی نبود. من ترجیح می دهم در مورد فیلم نامه هایم صحبت کنم، نه فیلم هایی که از روی آن ها ساخته شده. البته شما فیلم ها رادیده اید و فیلم نامه ها را نخوانده اید. این مشکل همیشه برای فیلم نامه نویس ها هست. گاهی تفاوت فیلم و فیلم نامه حیرت انگیز است. ممکن است فیلم نامه نابود شده باشد. شاید هم نجات پیدا کرده باشد. البته احتمال دوم، معمولا یک درصد است! به هر حال فیلم نامه های اخیر من، چه از نظر مفهومی و چه از نظر فنی، مطلقا کم تر از «دختري با كفش‌هاي كتاني» و «ساحره» نیستند. از نظر فنی که بعضا بهترند.

  یعنی حتی «كلاهي براي باران» هم از نظر شما قابل دفاع است؟

 - قطعا از بهترین کارهای من است. منظورم فیلم نامه«كلاهي براي باران» است، نه فیلمش.

 مجبورم اين سوال را خيلي رك بپرسم: اصلا به نظر شما «كلاهي براي باران» فيلم ارزش مندي است؟

- فیلم اگرچه در اکران موفق بود، ولی از دید من یک ماکت کوچولو شده و ناقص بود، مخصوصا در مفهوم و شخصیت. در ضمن یادتان باشد «كلاهي براي باران» فیلمی بر مبنای فیلم نامه است و «دختري با كفش‌هاي كتاني» فیلمی با اتکا بر موضوع و کارگردانی. بگذارید یک خاطره جالب برایتان بگویم: آن موقع فیلم ها در ارشاد ارزش یابی می شدند و درجه می گرفتند و این فیلم درجه جیم گرفته بود. حتی بعضی ها به رسول توصیه کرده بودند آن را نسازد. وقتی فیلم ساخته شد، در جشن خانه سینما جایزه بهترین فیلم نامه را گرفت. سینما هم عالمی دارد، نه؟

فيلمي بر مبناي فيلم نامه يعني چي؟

- يعني نقطه اتكاي«كلاهي براي باران» فيلم نامه است. در «دختري با كفش‌‌هاي كتاني» اگرچه دونفر روي فيلم نامه كار كرده بوديم و خيلي خوب شده بود و خيلي هم خوب ساخته شد، اما مهم ترین امتیازش  طرح و موضوعش بود که متعلق به خود رسول بود.«كلاهي براي باران» با آن دقت ساخته نشد، كوچك و كم هزينه كار شد. اگر دقیق ساخته مي‌شد، صرفا يك كمدي نبود. فيلم شادي بود كه معنا و مفاهيم خيلي ارزش‌مندي داشت. فیلم نامه «پاپيتال» هم موقعیت .«كلاهي براي باران» را دارد. همین طور «حس پنهان» که هنوز فیلمش را ندیده ام. اشاره ام به فیلم نامه ها است.

 در ادامه صحبت قبلی، فكر مي‌كنيد دليل اصلي اين مشكلات كجاست؟

- نفهميدن فيلم نامه معضل عظيمي است در سينماي ما. اكثر فيلم نامه‌هايي كه من نوشته‌ام، براي توليد فيلم‌‌هايي است بر مبناي فيلم نامه. نوشته‌هاي دقيقي است كه بايد براساس همان چيزي كه نوشته شده توليد بشود. با اين نگاه ارزش‌گذاري فني، فيلم نامه «كلاهي براي باران» فيلم نامه بسيار خوبي است.

با ارزش‌گذاري فرهنگی به نظرتان فيلمفارسي نيست؟

- با فيلم كاري ندارم، دارم از فيلم نامه خودم حرف مي‌زنم. چون فيلم نامه خيلي با فيلم متفاوت است.

وقت بگذارید و فیلم نامه را بخوانید، بعد حرف می زنیم. جدا از این نکته، موفقیت در اکران شاید مهم ترین معیار در ارزیابی تولید در سینمای حرفه ای است. نظر مردم تعییت کننده تر از نظر من و شما است. در همه جای دنیا، نه فقط ایران. سینما زبان خاص خودش را دارد. بیننده تظاهر و تحمیل را نمی پذیرد، از جمله تظاهر و تحمیل فرهنگی را.

فیلم نامه نویسی برایتان از کجا شروع شد؟

- من یک دوره‌ كارگرداني مي‌كردم که به جز اولین کارم که يك فيلم يك ساعته 16 ميليمتري براي تلويزيون بود، فيلم نامه هيچ كدامش مال خودم نيست. آن موقع من اساسا فيلم نامه نمي‌نوشتم. در آن دوره چندتا سریال ساختم.

يعني اصلا در حال و فضاي نوشتن نبوديد؟

- اصلا. پس از آن دوره، چندین سال هم فيلم نامه نوشته‌ام براي ديگران. حالا دنبال اين هستم كه اين دو تا را با هم تلفيق كنم. هر كدام از 2 مرحله قبلی برايم تجربه خاصي بود. البته فيلم نامه آخرين تله فيلمي را كه همين زمستان گذشته ساختم، خودم ننوشته ام.

 معمولا رسم است که همه سعی می کنند در هر جایی که هستند، خودشان را به جایگاه کارگردانی برسانند. خیلی جالب است که بدانم شما چه طور از كارگرداني به فيلم نامه نويسي رسيديد؟

-  قبلا چيزهاي پراكنده‌اي مثل شعر و داستان براي خودم مي‌نوشتم. گفتم که فيلم نامه اولين فيلم را هم خودم نوشتم. ‌آن موقع برای تلويزيون كار مي‌كردم و بعضی وقت ها خيلي احساس فرسودگی می کردم. چون بعضي از فيلم نامه‌هايي را كه می ساختم، دوست نداشتم. برای همین شروع كردم به نوشتن طرح‌هاي خودم كه از بينشان طرح يك سريال 20 قسمتي درآمد كه دوستش دارم، ولی هنوز به جايي ارائه‌اش نكرده‌ام. بعد هم «ساحره» را نوشتم براساس داستاني از هدايت. هر چه بيش تر كار كردم، اين تخصص را بيش تر شناختم. بعد هم درگير كلاس و تدريس شدم. از من می خواستند برایشان بنویسم، من هم می نوشتم. ولی در ابتدا قصدم اين نبود كه براي ديگران فيلم نامه‌ بنویسم. مي‌‌خواستم براي خودم بنويسم.

 خيلي جالب است كه با وجود اين كه فضاي ذهني‌تان فضاي نوشتن نبوده، يكهو در همچنين شرايطي قرار گرفته‌ايد. افتادن در كارگرداني خيلي معمولي‌تر و روتين‌تر است تا قرار گرفتن و هماهنگ شدن با فضاي نوشتن. آن هم با فضاي كارگردان سالاري كه خود شما توصيفش مي‌كنيد. داریم به جاهاي خوب ماجرا مي‌رسيم. دوست دارم عيني‌‌تر از زيبايي‌هاي نوشتن حرف بزنيد.

- وقتي يكي دو تا كار نوشتم، ديدم نوشتن دنياي بسيار بسيار جذابی است. هنوز هم همين اعتقاد را دارم. واقعا دلم مي‌‌خواهد اين را از ته دل به عنوان نظريه خودم اعلام كنم؛ نوشتن آن قدر هنرمندانه و سرشار از خلاقيت است كه اساسا قابل قياس با كارگرداني نيست. اول باید گفت فوق‌العاده كار سختي است. چون شما با تعدادي آدم و زندگي‌هاشان روبه‌رو هستی كه اصلا موجوديت ندارند و شما بايد تك‌تك‌شان را بسازيد و خلقشان كنيد. ولي در كارگرداني، بیست- سي تا آدم با شما كار مي‌كنند كه هر كدام زنده اند، حضور دارند و كار خودشان را بلدند و تو آن ها را مديريت مي‌كني تا به سمت و سوي سليقه و نگاه و خواسته خودت برساني. از منظر هنري، نوشتن خلاقانه تر است. حتی در فيلم نامه علي‌رغم اين كه باید نگاه فني و تجاري هم به آن داشته باشی، وگرنه به مشكل بر مي‌‌خوري. وقتي شروع مي‌كني به نوشتن و طرح هم از خودت باشد، با عرصه‌اي روبه‌رويي كه فقط در خیال و ذهن شما است. به نظرم اداره 5 تا آدم روي كاغذ بسيار سخت‌تر از اداره همه آدم های اطراف دوربین است. نوشتن فوق‌العاده هم جذاب است. چون وارد دنيايي مي‌شوي كه به هر چيزي كه دست مي‌زني، موجوديت پيدا مي‌كند. وقتي کار تمام مي‌شود، احساس می کنی به چیزی که مطلقا نبوده، هستی بخشیده ای.

  در دوره قبلي كارگرداني يا حالا كه دوباره كارگرداني را شروع كرده‌ايد، همان حساسيت‌‌هايي را كه درباره فیلم نامه های خودتان دارید، در مورد فيلم نامه‌هاي ديگران هم قائليد؟

- بله، همين كار آخر را وقتی مي‌خواستم چند سكانسش را تغيير بدهم، به خود نویسنده فیلم نامه گفتم این کار را انجام بدهد. دلايلش را هم گفتم و با هم به توافق رسيديم. مي‌خواستم با نگاه خودش اين را بكند. گرچه او اصلا ناراضي نبود كه خودم بنويسم. از این که کارگردان فیلم نامه اش، یک فیلم نامه نویس است، اظهار رضایت می کرد. در مورد فیلم نامه های خودم سر خيلي از كارها به كارگردان‌ها گفته‌ام كه اگر خواستند چيزي را عوض كنند، بهم بگويند. گذشته از این که نسبت به کار متعهدم، علاقه‌مندم كه اين اتفاق توسط من بيفتد. چون مي‌دانم مثلا اگر فلان قسمت ساختمان فيلم نامه را برداري يا عوض كني، كجاي كار آسيب مي‌بیند و کدام نقاط دیگر فیلم نامه هم بايد تغيير كند.

  متاسفانه خيلي وقت‌‌ها اين هماهنگي اتفاق نمي‌افتد.

 سينما هنري نيست كه بشود شخصي درباره‌اش تصميم گرفت. فيلم نامه‌نويس هم نمي‌تواند اين جوري باشد. براي همين است كه مي‌گويم در مرور پرونده‌كاري، جدا از ارزش‌گذاري فرهنگي، بايد از نظر فني و حرفه‌اي هم ارزش‌گذاري كرد و ارزش‌گذاري فرهنگي بخشي از بحث ارزش گذاری کلی است. اين اشتباه است كه هميشه دنبال خلق شاهكار باشیم. این یعنی محدود کردن تولید. این طوری نمی شود به یک سینمای قدرت مند حرفه ای در سطح ارائه و رقابت در خارج از مرزها رسید.

 حالا دليل چرخش دوباره‌تان به سمت كارگرداني چيست؟

- واقعيتش نوشتن براي من خيلي فرساينده است. با این که فيلم نامه‌نوشتن را خيلي دوست دارم، واقعا خودم را نويسنده حرفه‌اي نمي‌دانم. دیگر این که خودم را بيش تر آدم اجرايي مي‌دانم تا كسي كه بايد با شرايط پشت ميز نشيني کنار بیاید. نوشتن كار سختي است. مخصوصا برای من که خيلي با دقت و با حوصله كار مي‌كنم. براي اين كار بايد جسم آرامي داشته باشي. شور و تحرك كارگرداني، خستگي‌هاش را برطرف مي‌كند. ضمن اين كه بده بستان‌هاش با تمركز فشرده و طولاني‌مدت و تنهایی نوشتن تفاوت دارد. با این حال خيلي دوست دارم فرصتي باشد و داستاني را كه خودم دلم مي‌خواهد، بنويسم. مدت‌هاست كه فرصت خواندن يا فيلم ديدن نداشته ام، فرصت بررسي و بازيابي و بازسازي نداشته ام.

برای نوشتن اول از كجا شروع مي‌كنيد؟ از طرح و خلاصه شروع مي‌كنيد تا به فيلم نامه برسيد؟

- روش ها متفاوت است. من در اين مورد هم غيرحرفه‌اي عمل مي‌كنم. به همه هنرجوهايم توصيه مي‌كنم كه روي كاغذ فكر كنند، ولي خودم اين كار را نمي‌كنم. اول فكرهايم را كامل مي‌كنم و بعد شروع مي‌كنم به نوشتن. وقتي فيلم نامه را شروع مي‌كنم، همه جزيياتش در ذهنم هست. براي همين است كه مي‌گويم من مختصات يك نويسنده حرفه‌اي را ندارم. در كارگرداني هم كاركرد ذهني برايم خيلي مهم است. به اين شيوه عادت كرده‌ام.

 با این حالی که از خودتان توصیف می کنید، برای نوشتن سریال ها چه جوری تاب می آورید؟

- يك سريال 26 قسمتي نوشتم براي خانم پوران درخشنده كه حدود 2 سال طول كشيد. ولي الان كه تصورش را مي‌كنم، مي‌بينم مطلقا نمي‌توانم. نه وقتش را دارم و نه آمادگي‌اش را. به نظرم حتما بايد تيمي كار کرد. مخصوصا با كساني كه جوري با همراهي خودم فيلم نامه‌نويس شدند. هنرجوياني كه در تكامل كارشان همراهشان بودم و بعضي‌هايشان الان فيلمنامه‌نويس حرفه‌اي شده‌اند.

 چند تا از آن ها را که حرفه ای شده اند، اسم مي‌بريد؟

- از کلاس ها و شورای حوزه، عليرضا كاظمي‌پور و سعید رحمانی بودند که حالا از موفق ترین نویسندگان تلویزیون هستند. همین طور حسين مثقالي، جميله دارالشفايي، حامد افضلی، پریسا مجتبوی. چند تايشان هم در مطبوعات سينمايي خیلی موفق شدند، مثل سحر عصرآزاد. در كلاس ها بين آن همه آدمي كه مي‌آمدند، تعداد كمي فيلم نامه‌نويس شدند و خوش حالم آن ها با من كلاس داشتند يا در شوراهايي كه من اداره می کردم، عضو بودند. مثلا با عليرضا كاظمي‌پور تعدادي كار نوشتيم كه بعضي‌هاش به نتيجه رسید و بعضی هاش هم نه. کلا خيلي دوست داشتم اين جور آدم‌‌ها به عرصه حرفه‌اي برسند.

فکر می کنید چرا كار گروهي روی فيلم نامه در سينما و تلويزيون ما خیلی اتفاق نمي‌افتد؟ گرچه مثل «ميوه ممنوعه» وقتي اين اتفاق مي‌افتد، نتيجه خيلي درخشاني دارد.

- كلا هنوز خيلي براي كار گروهي آمادگي نداريم. كار گروهي هم اگر تضمين مالي نداشته باشد، تداوم پيدا نمي‌كند. شرايط،‌ آدم‌ها را از هم جدا مي‌كند. ضمن اين كه خيلي وقت‌ها شرايط مالي كار است كه دوستان را وادار مي‌كند تنهايي يا نهايتا دونفره كار كنند.

 از چه سالي تدريس مي‌كنيد؟

- تقريبا از همان سالي كه رفتم حوزه. حدودا سال 73. اساسا تدریس، ارزش مند و دوست داشتنی است.كلاس‌ها خيلي برايم خوب بود و خيلي دوستش داشتم. خيلي خسته‌كننده است، ولي ذهن را زنده و به روز مي‌كند. الان خيلي از تهيه‌كننده‌ها و كارگردان‌ها براي خودشان تيم درست كرده‌اند و به صورت گروهي طرح و فيلم نامه توليد مي‌كنند. حاصل اين کار، مفیدتر از شوراهاي بررسي است. شوراهاي بررسي فيلم نامه هم دقیق تر و تخصصی تر شده اند.آموزش فیلم نامه نویسی هم دقیق تر و تخصصی تر و به عبارتی آکادمیک تر شده. در نگاه کلی به نظر مي‌رسد مسير تکاملی فیلم نامه، درست است. ولي اين كه حاصل كار چيزي نيست كه ما دلمان مي‌خواهد، شايد به نگاه نگران و محتاط فرهنگي ما برمي‌گردد كه نمي‌دانم چقدر درست يا غلط است و قضاوتش با من نيست. اما به نظر می رسد احتیاط بیش از حد باعث می شود دایره نگاه به مسائل مختلف محدود بشود و يا نگاه در سطح باقي بماند.

وضعيت تدريس الان چطور است؟

- فعلا دارم دو جا تدريس مي‌كنم. مدرسه كارگاهي فيلم نامه‌نويسي حوزه هنري و دانش گاه سوره. چند بار هم به موسسات خصوصي رفتم. ولي حقيقتش نتوانستم ادامه بدهم. چون دیدم آدم‌ها بي‌ضابطه وارد مي‌شوند يا خود آموزش گاه نگاه جدي‌اي به قضيه ندارد و اگر هم دارد، چون هنرجویان به يك آموزش متداوم متصل نمي‌شوند، زياد حاصل خوبي ندارد و بچه‌ها نتيجه‌اي نمي‌گيرند. من هم جايي كه نتوانم از كارم نتيجه بگيرم، بهتر است نباشم. سعي مي‌كنم كلاس‌هاي دانش گاه را هم براساس نوشته های بچه‌ها پيش ببرم تا اصول را بهتر ياد بگيرند. به نظرم تكامل تجربی و عملی برای رسیدن به يك محصول ادبي- هنري خيلي مهم است. مهم تر از این که چقدر فيلم نامه‌نويسي بلدي يا ادبيات مي‌داني این است که چقدر آدم ها و زندگی شان را می شناسی. گذشته از همه این حرف ها هیچ آکادمی و آموزش گاهی در هیچ جای دنیا نمی تواند هنرمند تولید کند. تعداد قابل توجهی از شاخص‌ترين آدم های سينماي ما دوره آكادميك نگذرانده‌اند. استعداد و خلاقیت هتری را نمی شود به آدم ها اضافه کرد. يعني كسي رشد مي‌كند كه ذوق و استعداد دارد و كار مي‌كند. چه در آموزش و چه در تجربه. نه كسي كه فلان واحد را پاس كرده.

کدام رشته های دیگر را در سینما تجربه کرده اید؟

- یک تجربه کوتاه بازیگری دارم با فریدون گله در دوران دانش جویی و دو تجربه با ابوالقاسم معارفي در سال های اول دهه 60.

 چرا ادامه اش نداديد؟

- نمی دانم. استانیسلاوسکی می گوید: آیا در خودتان عاشق هنر هستید یا در هنر، عاشق خودتان؟

 شما آدم تجربه گرایی هستید. بازيگوشي‌هاي ديگر چی؟

- با موسیقی هم سال ها پیش آشنا شدم و دوستی مان هنوز هم کم و بیش مخصوصا در زمان های کمیاب فراغت ادامه دارد.