چهره ماه
آروز داشتم که در راه عدل و عدالت مبارزه کنم و یار و یاور محرومین و بینوایان و دلشکستگان باشم.
آرزو داشتم که در معرکه های سخت و طوفان زای حوادث در نبرد مرگ و زندگی بین حق و باطل پرچم خونین حسین را به دوش بکشم و با فدا کردن هستی خود یک حلقه به زنجیر دراز شهدای راه حق بیفزایم و انسانیت را یک قدم به کمال نزدیکتر کنم.
آرزو داشتم چه آرزو های دور و دراز چه آرزوهای طلایی که احساس میکنم همه اش خاک شده اکنون ناامید و دلشکسته دست از آرزو برداشته ام و تسلیم قضا و قدر شده ام.
خوش دارم که کوله بار هستی خود را که از غم و درد انباشته است بر دوش بگیرم و عصا زنان به سوی صحرای عدم رهسپار شوم.
خوش دارم که مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بسپارند تا حتی قبری را اشغال نکنم.
میخواستم که روح باشد و در پروازهای عارفانه ام مرا همراهی کند و معراج مرا به آسمانها میسر نماید.
میخواستم که درد را با معجزه عشق به لذّت تبدیل کنم.
ای خدای بزرگ آنچنان عشق خود را در دل ما جایگزین کن که جایی برای دیگران باقی نماند آنچنان روح ما را تسخیر نما که هوای دیگری نکند آنچنان همه هستی ما را از وجود خود پر کن که از همه کس و از همه چیز بی نیاز باشیم
آنقدر به ما معرفت ده که جز تو کسی را نپرستیم آنقدر به ما عزت ده تا در برابر هیچ طاغوتی به زمین نیفتیم آنقدر به ما شجاعت ده که در مقابل هیچ ظالمی تسلیم نشویم.
خدایا تو را شکر میکنم که به من عرفان دادی تا همه فشارها و دردها را تحمل کنم همه دنیا را پشیزی شمارم حیات را به قطره ای اشک تقدیم کنم.
ای خدای بزرگ، تو را شکر می کنم که مرا بنده حق کردی، وسوسه مصلحت را از دلم پاک نمودی و در گرداب ناملایمات و مشکلات به راه راست هدایتم کردی و در این امتحان سخت مرا سربلند و رو سفید کردی و از سنگلاخ سر درگم محاسبات مصلحت طلبی، نجاتم دادی و دلم را به نور عشق و ایمان روشن کردی و حیات و مماتم را با حق عجین نمودی، زیرا ارزش من در این بود که درچنین شرایط سختی از حق دفاع کنم و همه وجود خود را در این راه فدا نمایم، چون اگر می خواستم بر مبنای تجارت و مصلحت عمل کنم، با دیگران تفاوتی نداشتم.
خدایا تو را شکر می کنم که به من لذت معراج ارزانی داشتی تا گاه گاهی از این دنیای مادی درگذرم.
ای خوشا آنان که دل در خون طهارت می کنند خاک کوی یار را هر شب زیارت می کنند
فارغ از نا محرمان در خلوت شب با خدا دم به دم از ذکر او دل را عمارت می کند